نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
در
نهان چاره بند غم او مي سازم
با کسي گر سخني نيز به ناچارم هست
اگر بخوان تو از لاغري نه
در
خورديم
هم از براي سگان تو استخواني هست
در
بلا پيوسته يارم بوده اي، امروز نيز
ياريي ده، کز غم يارم همي بايد گريست
گشت کلام و نطق، مختلف اندر ورق
ورنه خداي بحق،
در
همه اديان يکيست
سرايي ساختي اندر دماغت
که غير ار خواجه چيزي
در
سرا نيست
جز نقش تو
در
خيال نيست
جز با غمت اتصال ما نيست
از زلف تو حلقه اي نديديم
کو
در
پي گوشمال ما نيست
گر سود کنم مرنج، کآخر
نقصان تو
در
کمال ما نيست
تا صوفيان به باده صافي رسيده اند
در
خانقاه جز دو سه دردي پرست نيست
يک ذره نيست
در
دل مجروح اوحدي
کز ضرب تير عشق برو صد شکست نيست
کدام پشت، که
در
عهد زلف چون رسنت
ز بس کشيدن بار بلا چو چنبر نيست؟
حکايتي که مرا از غم تو نقش دلست
اگر قياس کني
در
هزار دفتر نيست
عيبم کنند مردم زاهد ز عشق، ليک
در
زاهدان صومعه چندين نياز نيست
گفتي: بسنده کن به خيالي ز وصل ما
ما را بغير ازين سخني
در
خيال نيست
مشکل
در
آن که: وصل تو ممکن نميشود
ورنه به ممکنات رسيدن محال نيست
در
جهان نوش لبي را نشناسم امروز
که غلام دهن او ز بن دندان نيست
بر صورت اين پرده بزرگان شده حيران
وين خرده ندانسته که:
در
پرده چه شاهيست؟
اي آنکه درين پرده شما راست مجالي
زان پرده به
در
هيچ ميابيد، که چاهيست
آواز کسي راه
در
اين پرده ندارد
هرگز،مگرآن نغمه که پشتي و پناهيست
اي اوحدي، از
در
طلب خط نجاتي
روي از خط اين پرده مپيچان، که گناهيست
دست کوته مکن از باده و باقي مگذار
چيزي از عشق، که
در
روز بقا کوتاهيست
انصاف داد عقل که:
در
بوستان حسن
دست زمانه بهتر ازين شاخ گل نکشت
روزي شنيدمي به تکلف حديث خلق
عشق آمد، آن حديث به يک باره
در
نوشت
حيرت او زبان من
در
بست
غيرتش بندم از زبان برداشت
مي و مطرب چو
در
ميان آمد
بت من پرده از ميان برداشت
صفحه قبل
1
...
1499
1500
1501
1502
1503
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن