167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • در سينه من ياد غمش يونس و ماهي
    در خاطر من نقش رخش يوسف و زندان
  • دل در طلبش آب حياتست و سکندر
    سر در قدمش تحفه مورست و سليمان
  • هاروت فسونساز بود در چه بابل
    يا خال دلاويز تو در چه زنخدان
  • در همت او شرک بود وصف تناهي
    در دولت او کفر بود نسبت پايان
  • در چنبره امر تو نه چنبره چرخ
    ماننده گويي که فتد در خم چوگان
  • در واهمه ات هرچه بجز شبهه تشکيک
    در حافظه ات هرچه بجز نسبت نسيان
  • باورم نامد اين قصه که در باغ بهشت
    گشت شيطان به فسون در دهن مار نهان
  • در عذار تو و در سينه من آتشهاست
    که اگر شعله برآرند بسوزند جهان
  • ديريست که مهرت مراست در دل
    عمريست که شوقت مراست در جان
  • گردون نه و در وي هزار اختر
    جنت نه در وي هزار غلمان
  • شد ساکن کان هرچه بوم در ملک
    شد واصل ملک آنچه سيم در کان
  • بود هبوط ذنب تا هميشه در جوزا
    بود وبال زحل تا هماره در سرطان
  • حسود قدر تو غمگين چو ماه در عقرب
    خليل جاه تو شادان چو زهره در ميزان
  • چه پدر در حرمش پرفکنان طاير وهم
    چه پسر در طلبش بال فشان مرغ گمان
  • چه پدر گشته قضا تابع او در احکام
    چه پسر گشته قدر پيرو او در فرمان
  • تويي که داني اذکار طير در او کار
    تويي که بيني ادوار روح در ابدان
  • تا ندري مر دهانش را نيايد در سخن
    تا نبري مر زبانش را نيايد در بيان
  • در دور داراي زمين در عهد خاقان زمان
    کشورگشاي راستين گيهان خداي راستان
  • ورگيري از بابش خبر شهر فضايل راست در
    در هر کمالي مشتهر بر هر مرادي کامران
  • ز رشک همت آن ابر آذارست در آذر
    ز حقد نعمت اين بحر خزرانست در خذلان
  • گلشن چهرش شکفته فرودين در فرودين
    سبزه خطش دميده بوستان در بوستان
  • در دهان او سخن چونان وجودي در عدم
    بر ميان او کمر چونان يقيني بر گمان
  • بر قدش گيسو چو ماري بر فراز نارون
    در لبش دندان چو دري در ميان ناردان
  • راستي را در شگفتستم ز اطوار سپهر
    راستي را در شگرفستم ز ادوار جهان
  • جم در ايشان چون نگين در حلقه انگشتري
    بر سرش از سايه مرغان جنت سايبان
  • در بارگاه جاهش زال سپهر خادم
    در آستان قدرش هندوي چرخ دربان
  • در دولتش عيان شد تيمار آل تيمور
    در عصرش از ميان رفت سامان آل سامان
  • مردم چشم جهان شو تا توان در چشم خلق
    خويش را در عين تاريکي منور داشتن
  • رستگاري جوي تا در حشر گردي رستگار
    رستگاري چيست در دل مهر حيدر داشتن
  • در حضور ديو طبعان از پي روپوش چشم
    سرکه کردن روي و در دل شکرستان داشتن
  • از چه نبالم بهر چه در زمي ايدر
    از چه ننازم بهر که در فلک ايدون
  • در بر من همچو دل وفاي تو مضمر
    در دل من همچو جان رضاي تو مکنون
  • الا تا در نيايد در دو گيتي
    به هيچ انديشه ذات پاک بيچون
  • هرگه در سپوزمش ناف و شکم بدوزمش
    شمعي بر فروزمش در غرفات اندرون
  • در هر نگه تو طعن صد خنجر
    در هر مژه تو زخم صد زوبين
  • در طالع من نشان آزادي
    معدوم بود چو باه در عنين
  • بنهفته در دو شيطان يک عرش جبرئيل
    جاداده در دو مرجان يک بحر انگبين
  • دستش هزار دنيا پوشيده در يسار
    جودش هزار دريا پاشيده در يمين
  • در آفرينش عالم تو ز آن عزيزتري
    که در ميان بيابان تموز ماء مين
  • هرکجا بادي ز خشمش مهرگان در مهرگان
    هر کجا ذکري ز لطفش فرودين در فرودين
  • از قدش وصفي خيابان در خيابان نارون
    از رخش مدحي گلستان در گلستان ياسمين
  • موکبش در دشت هيجا چون کمان اندر کمان
    لشکرش در روز غوغا چون کمين اندر کمين
  • از کمندش سر نيارد تافت در ميدان رزم
    از پرندش جان نخواهد برد در مضمار کين
  • مي نبخشد نفع در دفع اجل سد سديد
    مي ندارد سود در طرد قضا حصن حصين
  • آني از ساعات عمرت هرچه در گيتي شهور
    روزي از ايام بختت هرچه در عالم سنين
  • بدل سرمه در دو چشمش ناز
    عوض شانه در دو زلفش چين
  • مرگ در ره نشسته گوش به حکم
    تا کي او در شود به عرصه کين
  • فر عقاب در تن طيار او نهان
    پر غراب در سم سيار او ضمين
  • پروين گرفته در شکر لعل نوشخند
    شعري نهفته در شکن شعر عنبرين
  • زلفش سپهر و جسته در او مشتري قرار
    لعلش سهيل و گشته ثريا در او مکين
  • قسمت برند از نعمت در رحم بنات
    روزي خورند از کرمت در شکم بنين
  • فضل خداي در همه حالي ترا پناه
    سير سپهر در همه کاري ترا معين
  • گاه از در ملاعبه بوسيدمش ذقن
    گاه از در مداعبه بربودمش ز زين
  • در بر کشيده پيکر آن ترک سيمتن
    در کف گرفته غبغب آن شوخ ساتگين
  • در چشم مي نيايد خصمش ز بس نزار
    در هم مي نگنجد بختش ز بس سمين
  • آبستنند مهر ترا در رحم بنات
    آماده اند حکم ترا در شکم بنين
  • در چشم ترم اشک رخ زرد فتاده
    زانگونه که در چشمه دمد لاله خودرو
  • در حلقه زهادم و زان حلقه برونم
    چون رشته که در حلقه ز حلقه است برونسو
  • در روي زمين تالي چرخست به قدرت
    در روز وغا ثاني دهرست به نيرو
  • در چنبر چوگانش فلک همچو يکي گوي
    در ساحت ميدانش زمين همچو يکي گو
  • از لجه خاطر به در آوردم در دم
    غواص وش اين نظم که چون رشته لؤلؤ
  • بر در قصرش هزار بنده چو ارغون
    در بر بارش هزار برده چو منکو
  • تخت در زير و بخت در فرمان
    نصر همدوش و عافيت همراه
  • به دعوت نعمش هر که در زمانه مزيل
    به دعوي کرمش هر چه در جهان آگاه
  • چو شد عهد تو در کام دوستان شيرين
    چو زهر قهر تو در جان دشمنان جانکاه
  • عيدست و ساقي در قدح، صهبا ز مينا ريخته
    در گوهر الماس گون لعل مصفا ريخته
  • کرده پي اکسير جان در طلق زرنيخ روان
    در ساغر سيماب سان گوگرد حمرا ريخته
  • طبعش نهالي بارور جودش شکوفه لطف بر
    پيوسته در شاخش ثمر در باغ ديبا ريخته
  • رسيد آنکو خروش چنگ در گوشش سرود چنگ
    رسيد آنکو نواي ناي در هوشش نواي ني
  • بجز اندر پي الا نيايد در بيانت لا
    بجز در عرصه هيجا نگردد بر زبانت ني
  • دوش در کنجي ز رنج روزه بودم تنگدل
    کز برون آسيمه سر، پيکي درآمد در سراي
  • بر در خدمت بغير از حلقه طاعت مکوب
    بر در طاعت بغير از جبهه خدمت مساي
  • در خدمتش آنان که سر از پاي شناسند
    در ديده ارباب عقولند دوابي
  • مشکل که شود با سخطش در دل اصداف
    يک قطره ازين پس به شبه در خوشابي
  • واجب و در عالم امکان معاذالله غلط
    ممکن و در عالم واجب چه نازيباستي
  • اگر کس عکس خورشيد فلک در آبدان بيند
    نيارد گفت خورشيد فلک در آبدانستي
  • در کفش شمشير بودي اژدها گر اژدها
    چون نهنگان جايگه در بحر عمان داشتي
  • گر نبودي روز هيجا پاي عفوش در ميان
    ضرب بازويش خلل در چار ارکان داشتي
  • مختصر گو غير ذات او نبودي در جهان
    واجبي در بر اگر تشريف امکان داشتي
  • اي دريغا نيستي در دار دنيا مصطفي
    ورنه در مدحش مرا انباز حسان داشتي
  • در سخن پيغمبرم وز کينه خصم
    متهم سازد مرا در ساحري
  • غايب بود غمم تا در مقابلي
    حاضر بود دلم تا در برابري
  • اسرار خاصگان در محضر عوام
    زين به کسي نگفت در منطق دري
  • عقرب اندر زهره داري سنبله بر آفتاب
    ذو ذؤابه در قمر داري ذنب در مشتري
  • ياد زلف حلقه حلقه تست در سوزان دلم
    همچو فولادين زره در کوره آهنگري
  • چو روي شاهدان در روح بخشي
    چو وصل دلبران در سازگاري
  • ز صافي آب هر کاريز در جوي
    چو در قلب موحد نور باري
  • گويي بن آزري که در آذر بود مقامت
    يا ني سياوشي که در آتش گذار داري
  • ماني به افعيي که بود مهره در دهانش
    تا در شکنج حلقه نهان گوشوار داري
  • شاهي که او ز ملوک بر سروري علمست
    چونان که در سپهي در برتري علمي
  • در منع بدکنشان هم شيوه خردي
    در دفع کج منشان هم پيشه قسمي
  • شمشير در کف تو داني مشابه چيست
    در دست اصل وجود سرمايه عدمي
  • رند و قلاشست در ظاهر وليکن در نهفت
    پاکدامن خويش را چون پوريا دارد همي
  • نيشکر از فخر ببالد که تو چون ني
    در طاعت و در خدمت شه بسته مياني
  • در چشم تو صد جور آشکارا
    در زلف تو صد فتنه نهاني
  • تا بوده بوده ماه در سرطان
    ويدون تو به ماه در چو سرطاني
  • در بزم به تن چو ديبايي
    در رزم به دل چو سخت سنداني
  • نيي رسول و ترا نيست در زمين سايه
    نيي خداي و ترا نيست در جهان ثاني
  • ازين مطموره تن جاي در معموره جان کن
    که در مقصوره عزلت عروسانند روحاني
  • بسيج قورخانه شه بري گر در بيابانها
    نپويد در بيابانها نسيم از تنگ ميداني