167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • مرا درد و غمت ز آن روي کشتند
    که خسرو را رسد در ديده راهي
  • اي چشم مرا چراغ خانه
    در سر مکن از کرشمه بادي
  • در راه نياز مي نهي پاي
    خوش راهي و بوالعجب نهادي
  • سرگشته نبودي، ار دل من
    در دست خط تو چون فتادي
  • گر چشم من در روي آن خورشيد رخسار آمدي
    آخر شب اميد را صبحي پديدار آمدي
  • دلهاست در زلفت اگر شانه کني آهسته تر
    زيرا نبايد ناگهاني خوني چکد از هر خمي
  • هست يقين چو مردنم، از غم دوريش مکش
    باري اگر بميرمي، در قدم تو ميرمي
  • يا که آهوي شکاري بودمي کز بهر قتل
    در ته پاي سمندت غرق خون غلطيدمي
  • يا پياده بودمي بر نطع شطرنج تو تا
    در ميان پيل مات آخر رخ تو ديدمي
  • من ترا دارم و جز لطف توام نيست کسي
    در جهانم نبود غير تو فرياد رسي
  • هر کسي راست هوايي و خيالي در سر
    من بجز فکر و خيال تو ندارم هوسي
  • بيش ازينم چو مگس از شکر خويش مران
    که تفاوت نکند در شکرستان مگسي
  • بلبل جان من از شوق گلستان رخت
    تا به کي صبر کند نعره زنان در قفسي
  • حلقه زلف سمن ساي تو در دور قمر
    فتنه پيدا کند و غارت و آشوب بسي
  • گر در جهان بگردي از جور خود نيابي
    بي آب ديده خاکي، بي خون دل زميني
  • از شبروان کويت هر گوشه اي و آهي
    وز هندوان چشمت هر غمزه در کميني
  • پوشيده ام بر دل مشکين زره ز زلفت
    کز گوشه هاي چشمت ترکي ست در کميني
  • زنبور وار بستي در خون من ميان را
    زان لعل دلنوازم ناداده انگبيني
  • در شهر بند عشقت داني که کس نداند
    قدري چو من غريبي، جز همچو من غميني
  • گر غرقه بر نياري، باري کم از فسوسي
    اي آشنات هر دم در خون آشنايي
  • سلطان من تواني مهمان خسرو آيي
    بيداري است امشب در خانه گدايي
  • در تن خاکي و سلطاني بدي
    خاک پايم آسمان را کم زدي
  • دست نه بر سينه ام تا بنگري
    آتش پوشيده در خاکستري
  • آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدي
    کسي ستم روزگار بر من زار آمدي
  • يک ره بکن ز غمزه خونين اشارتي
    کافتد ز فتنه در همه آفاق غارتي