167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • اگرچه صرف در وصف تو کردم فکر صائب را
    به تحسيني نکردي شرمسارم، اين چنين باشد!
  • زتاب عارضت آب طراوت سوخت در جويش
    ميان مردمان آيينه ديگر با چه روا باشد؟
  • پريشان گفتگويي کز خط تسليم سر پيچد
    بهل تا از رگ گردن طنابش در گلو باشد
  • قبول سجده بت نيست در لوح جبين من
    چرا طغراي صندل از کنشتم آرزو باشد؟
  • نيم چون کعبه در قيد لباس از تن پرستيها
    زعرياني پرندي چون کنشتم آرزو باشد
  • نهان در ابر دايم آفتاب زندگي باشد
    سياهي نيل چشم زخم آب زندگي باشد
  • ز اوقات گرامي آنچه صرف عشق مي گردد
    به ديوان قيامت در حساب زندگي باشد
  • به مرگ اختياري هر که واصل مي تواند شد
    چرا در عالم پر انقلاب زندگي باشد؟
  • نباشد دفتر ايام را چون من کهنسالي
    اگر شبهاي هجران در حساب زندگي باشد
  • شود هر فردي از اوراق عمرم دست افسوسي
    اگر اوقات طاعت در حساب زندگي باشد
  • به دوزخ گر برندش در بهشت جاودان باشد
    دل صد پاره هر کس کباب زندگي باشد
  • به دست دختر رز اختيار خويش را دادن
    در آيينه خردمندان نه از مردانگي باشد
  • زفيض چشم حق بين در بياباني است جولانم
    که آنجا هر سياهي کعبه مقصود مي باشد
  • تفاوت نيست پيش بلبلان در خرده هاي گل
    به چشم عارفان هر اختري مسعود مي باشد
  • نگردد با بصيرت جمع در زير فلک بودن
    گريزان چشم بيناي شرر از دود مي باشد
  • بود از گردش پرگار دور عيش مرکز را
    گشاد اهل دل در حلقه توحيد مي باشد
  • عنان برق را ابر سيه صائب نمي گيرد
    نماند در جگر آهي که آتشبار مي باشد
  • مشو زنهار در دولت زحال دوستان غافل
    که اين خواب گران با دولت بيدار مي باشد
  • زغيرت پير کنعان چشم بندي مي کند، ورنه
    متاع يوسفي در هر سر بازار مي باشد
  • دل آگه مجو از ساکنان خانقه صائب
    که در کوي خرابات است اگر هشيار مي باشد
  • مرا نگذاشت در سر هوش لعل آبدار او
    مي ممزوج اينجا بيشتر پرزور مي باشد
  • به قدر اختصار از خانه لذت مي توان بردن
    حلاوت فرش در کاشانه زنبور مي باشد
  • زعمر رفته جز کلفت نباشد حاصل پيران
    که در دنبال، گرد کارواني بيش مي باشد
  • دهد چون مشکلي رو، دست در دامان ساقي زن
    که مي روشنگر آيينه ادراک مي باشد
  • زغفلت عين ادبارست اقبال خودآرايان
    که دايم ديده طاوس در دنبال مي باشد
  • زدوري بيش وصل دلبران جانکاه مي باشد
    خطر در منزل اينجا بيشتر از راه مي باشد
  • نباشد چشم زير پاي خود، سر در هوايان را
    زعيب خويشتن کي عيبجو آگاه مي باشد
  • ضعيفان را مدان زنهار بي فريادرس صائب
    که اکثر در نيستان نعره شيرانه مي باشد
  • دل يکرنگ در غمخانه دنيا نمي باشد
    درين بستان گلي غير از گل رعنا نمي باشد
  • مجو از گفتگوي زاهدان خشک کيفيت
    که جز ريگ روان در شيشه ساعت نمي باشد
  • زدست خود سليمان داد پاي تخت موران را
    تواضع با فقيران نقص در دولت نمي باشد
  • ز انگشت اشارت در گريبان خارها دارم
    بلايي آدمي را بدتر از شهرت نمي باشد
  • زوصل نوخطان بردار صائب کام دل اينجا
    که در فردوس اين ريحان جان پرور نمي باشد
  • در آب چشم مي بينند مردم صورت خود را
    درين ماتم سرا آيينه ديگر نمي باشد
  • نگردد جمع علم ظاهري با سينه روشن
    صفا در چهره آيينه با جوهر نمي باشد
  • زخط گلرخان بردار صائب کام دل اينجا
    که در فردوس اين ريحان جان پرور نمي باشد
  • تزلزل ره ندارد در دل بي آرزو صائب
    چو آب از آسيا افتاد سرگردان نمي باشد
  • خمار عيش در خميازه دارد غنچه گل را
    وگرنه خنده شادي درين گلشن نمي باشد
  • مرا مستغني از تعليم دارد سينه روشن
    به رهبر حاجتي در وادي ايمن نمي باشد
  • زخاکستر دل آيينه تاريک روشن شد
    که مي گويد سفيدي در سيه کاري نمي باشد؟
  • فروغ ماه در ابر تنک پنهان نمي ماند
    تن سيمين او را نيست ممکن پيرهن پوشد
  • دهد در دامن خود لاله و گل جاي شبنم را
    عذار شرمناک از ديده حيران نينديشد
  • شود فرمانروا در مصر عزت پاکداماني
    که همچون ماه کنعان از چه و زندان نينديشد
  • در نگشاده سختي مي کشد از هر سبکدستي
    ز زخم سنگ، صائب پسته خندان نينديشد
  • به مقدار گراني در سبکباري بود راحت
    نهال ما به اميد خزان برخويش مي بالد
  • محيط فيض در عنبر زداغ لاله پنهان شد
    شکوفه چون کف درياي رحمت بر کنار آمد
  • صفير دلخراشي مي فشارد بر جگر ناخن
    کدامين شيشه دل باز در راهش به سنگ آمد؟
  • اگر مي بود در گلزار عالم نوگلي صائب
    صفير عشق از کلک سخن پرداز مي آمد
  • چنين ساقي اگر دور شراب ناب گرداند
    بساط خاک را در يک نفس گرداب گرداند
  • مگر فکر شبيخون دارد آن غارتگر دلها؟
    که چون پيکان دلم در سينه جاي خواب گرداند