نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
اگرچه صرف
در
وصف تو کردم فکر صائب را
به تحسيني نکردي شرمسارم، اين چنين باشد!
زتاب عارضت آب طراوت سوخت
در
جويش
ميان مردمان آيينه ديگر با چه روا باشد؟
پريشان گفتگويي کز خط تسليم سر پيچد
بهل تا از رگ گردن طنابش
در
گلو باشد
قبول سجده بت نيست
در
لوح جبين من
چرا طغراي صندل از کنشتم آرزو باشد؟
نيم چون کعبه
در
قيد لباس از تن پرستيها
زعرياني پرندي چون کنشتم آرزو باشد
نهان
در
ابر دايم آفتاب زندگي باشد
سياهي نيل چشم زخم آب زندگي باشد
ز اوقات گرامي آنچه صرف عشق مي گردد
به ديوان قيامت
در
حساب زندگي باشد
به مرگ اختياري هر که واصل مي تواند شد
چرا
در
عالم پر انقلاب زندگي باشد؟
نباشد دفتر ايام را چون من کهنسالي
اگر شبهاي هجران
در
حساب زندگي باشد
شود هر فردي از اوراق عمرم دست افسوسي
اگر اوقات طاعت
در
حساب زندگي باشد
به دوزخ گر برندش
در
بهشت جاودان باشد
دل صد پاره هر کس کباب زندگي باشد
به دست دختر رز اختيار خويش را دادن
در
آيينه خردمندان نه از مردانگي باشد
زفيض چشم حق بين
در
بياباني است جولانم
که آنجا هر سياهي کعبه مقصود مي باشد
تفاوت نيست پيش بلبلان
در
خرده هاي گل
به چشم عارفان هر اختري مسعود مي باشد
نگردد با بصيرت جمع
در
زير فلک بودن
گريزان چشم بيناي شرر از دود مي باشد
بود از گردش پرگار دور عيش مرکز را
گشاد اهل دل
در
حلقه توحيد مي باشد
عنان برق را ابر سيه صائب نمي گيرد
نماند
در
جگر آهي که آتشبار مي باشد
مشو زنهار
در
دولت زحال دوستان غافل
که اين خواب گران با دولت بيدار مي باشد
زغيرت پير کنعان چشم بندي مي کند، ورنه
متاع يوسفي
در
هر سر بازار مي باشد
دل آگه مجو از ساکنان خانقه صائب
که
در
کوي خرابات است اگر هشيار مي باشد
مرا نگذاشت
در
سر هوش لعل آبدار او
مي ممزوج اينجا بيشتر پرزور مي باشد
به قدر اختصار از خانه لذت مي توان بردن
حلاوت فرش
در
کاشانه زنبور مي باشد
زعمر رفته جز کلفت نباشد حاصل پيران
که
در
دنبال، گرد کارواني بيش مي باشد
دهد چون مشکلي رو، دست
در
دامان ساقي زن
که مي روشنگر آيينه ادراک مي باشد
زغفلت عين ادبارست اقبال خودآرايان
که دايم ديده طاوس
در
دنبال مي باشد
زدوري بيش وصل دلبران جانکاه مي باشد
خطر
در
منزل اينجا بيشتر از راه مي باشد
نباشد چشم زير پاي خود، سر
در
هوايان را
زعيب خويشتن کي عيبجو آگاه مي باشد
ضعيفان را مدان زنهار بي فريادرس صائب
که اکثر
در
نيستان نعره شيرانه مي باشد
دل يکرنگ
در
غمخانه دنيا نمي باشد
درين بستان گلي غير از گل رعنا نمي باشد
مجو از گفتگوي زاهدان خشک کيفيت
که جز ريگ روان
در
شيشه ساعت نمي باشد
زدست خود سليمان داد پاي تخت موران را
تواضع با فقيران نقص
در
دولت نمي باشد
ز انگشت اشارت
در
گريبان خارها دارم
بلايي آدمي را بدتر از شهرت نمي باشد
زوصل نوخطان بردار صائب کام دل اينجا
که
در
فردوس اين ريحان جان پرور نمي باشد
در
آب چشم مي بينند مردم صورت خود را
درين ماتم سرا آيينه ديگر نمي باشد
نگردد جمع علم ظاهري با سينه روشن
صفا
در
چهره آيينه با جوهر نمي باشد
زخط گلرخان بردار صائب کام دل اينجا
که
در
فردوس اين ريحان جان پرور نمي باشد
تزلزل ره ندارد
در
دل بي آرزو صائب
چو آب از آسيا افتاد سرگردان نمي باشد
خمار عيش
در
خميازه دارد غنچه گل را
وگرنه خنده شادي درين گلشن نمي باشد
مرا مستغني از تعليم دارد سينه روشن
به رهبر حاجتي
در
وادي ايمن نمي باشد
زخاکستر دل آيينه تاريک روشن شد
که مي گويد سفيدي
در
سيه کاري نمي باشد؟
فروغ ماه
در
ابر تنک پنهان نمي ماند
تن سيمين او را نيست ممکن پيرهن پوشد
دهد
در
دامن خود لاله و گل جاي شبنم را
عذار شرمناک از ديده حيران نينديشد
شود فرمانروا
در
مصر عزت پاکداماني
که همچون ماه کنعان از چه و زندان نينديشد
در
نگشاده سختي مي کشد از هر سبکدستي
ز زخم سنگ، صائب پسته خندان نينديشد
به مقدار گراني
در
سبکباري بود راحت
نهال ما به اميد خزان برخويش مي بالد
محيط فيض
در
عنبر زداغ لاله پنهان شد
شکوفه چون کف درياي رحمت بر کنار آمد
صفير دلخراشي مي فشارد بر جگر ناخن
کدامين شيشه دل باز
در
راهش به سنگ آمد؟
اگر مي بود
در
گلزار عالم نوگلي صائب
صفير عشق از کلک سخن پرداز مي آمد
چنين ساقي اگر دور شراب ناب گرداند
بساط خاک را
در
يک نفس گرداب گرداند
مگر فکر شبيخون دارد آن غارتگر دلها؟
که چون پيکان دلم
در
سينه جاي خواب گرداند
صفحه قبل
1
...
1483
1484
1485
1486
1487
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن