نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
مرنج ار
در
آويختم با تو، جانا
که ديوانه و مست و شوريده بودم
من از دست دل دوش ديوانه بودم
همه شب
در
افسون و افسانه بودم
غمش بود و من گم شدم
در
دل خود
که همراه غولي به ويرانه بودم
دل و جان و تن با خيالش يکي شد
همين من
در
آن جمع بيگانه بودم
مبينيد تا مي توانيد
در
وي
که من آن سرانداز را مي شناسم
زهي سرخ رويي خسرو که خوش خوي
به سنگ
در
ميکده زد فراشم
بديدم
در
آن پايه زندگي
که من مردن خود يقين داشتم
رقيبش ز ننگم نگشت، ار نه من
سر و تيغ
در
آستين داشتم
چو نام تو
در
نامه اي ديده ام
به نامت که بر ديده ماليده ام
به ياد زمين بوس
در
گاه تو
سراپاي آن نامه بوسيده ام
که آنها که
در
روي او خوانده ام
جوابي از او باز نشنيده ام
چو خسرو
در
اين رقعه از سوز دل
به ني آتش تيز پوشيده ام
شب ندانم ز پي ديدن او چون گذرد
بس که تا روز
در
انديشه فردا باشم
بر بالاي همچو تير گر بنشست پهلويم
مرا تيري ست
در
پهلو، چو پهلوي تو بنشستم
تا بار دگر خسرو دل بر پسران ننهد
در
کشمکش عشقت نيکوش سزا کردم
بس پير خرابات که ديدم به شفاعت
تا باز گشادند
در
ميکده دوشم
اکنون که سرم شد به
در
ميکده پامال
چون بيم دهد محتسب از مالش گوشم؟
هر صبح به قبله همه خلق و من بدکيش
افتاده
در
انديشه ابروي تو باشم
روز از هوس قد تو گشتم به چمنها
شب نيز
در
انديشه گيسوي تو باشم
نآيم به
در
از منت دشنام تو هرگز
با آن که همه عمر دعاگوي تو باشم
شاهسوارا، ز خط تا بکشيدي سپه
ز آتش دل
در
هوا صد علم افراشتيم
وقتي آن چشمه خورشيد بدين سوي نتافت
گر چه
در
کوي غمش سايه ديوار شدم
مپرور، خسروا،
در
دل خيال خوب رويان را
نشايد دشمن خود را به خون خويش پروردن
برون آ از
در
و ديوانه گردان هوشياران را
وليکن خسرو ديوانه را ديوانه تر گردان
چنان از عشق مي سوزد تنم
در
زير پيراهن
که از بيرون پيراهن نمايد استخوان من
صفحه قبل
1
...
1476
1477
1478
1479
1480
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن