نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
ديده شور سکندر تا بود
در
چاشني
خضر را کي تشنگي از آب حيوان کم شود؟
مگذران
در
خواب غفلت زندگاني را که عمر
چون فلاخن از گرانجاني سبک جولان شود
در
غبار خط نهان گرديد آن چشم سياه
خانه ظالم به اندک فرصتي ويران شود
خامه صائب چو آغاز گهرريزي کند
زنده رود تازه اي پيدا
در
اصفاهان شود
نفس سرکش را کند مغرور، دنياي خسيس
در
بساط شعله خار و خس رگ گردن شود
زور بازوي حوادث
در
بساط روزگار
آنقدر باشد که صرف پيچ و تاب من شود
بيقراري
در
فلاخن مي گذارد کوه را
کيست طاقت تا حريف اضطراب من شود
جلوه شبنم کند
در
ديده اش طوفان نوح
هر گلستاني که سيراب از سحاب من شود
هر دم آبي که موجش از رگ تلخي بود
در
بهارستان خرسندي گلاب من شود
حسن را مشاطه اي چون چشم پاک عشق نيست
سرو
در
آغوش طوق قمريان موزون شود
مي کند جوش بهاران آهوان را شير مست
مستي آن چشم
در
دوران خط افزون شود
حق طلب آسوده
در
دنياي باطل کي شود؟
سنگ راه سيل بي زنهار منزل کي شود؟
مي شود اشک سحرخيزان برومند از اثر
در
زمين پاک، ضايع تخم قابل کي شود؟
پاکداماني کليد قفلهاي بسته است
ماه کنعان را
در
و ديوار حايل کي شود؟
پيش گوهر
در
صدف آويختن دون همتي است
همت عاشق تسلي با دو عالم کي شود؟
جلوه عدل است
در
چشم ستمگر ظلم را
آسمان از کرده هاي خود پشيمان کي شود؟
شد جهان کان نمک از خنده پنهان او
شورش محشر حصاري
در
نمکدان کي شود؟
با چراغ برق مي جويد ضعيفان را سحاب
در
بهاران دانه زير خاک پنهان کي شود؟
عيب پاکان زود بر مردم هويدا مي شود
در
ميان شير خالص موي رسوا مي شود
زشت
در
سلک نکويان مي نمايد زشت تر
پاي طاوس از پر طاوس رسوا مي شود
مي کند خلق بزرگان
در
هواخواهان اثر
ابرها مظلم ز روي تلخ دريا مي شود
مي خلد چون تير زهرآلود
در
دل سالها
هرنگه کز چشم ما خرج تماشا مي شود
خانه اي کز نور حسن او مصفا مي شود
حلقه بيرون
در
محو تماشا مي شود
حسن عالمسوز بيتاب است
در
ايجاد عشق
شمع چون روشن شود پروانه پيدا مي شود
حسن زنداني بود
در
حلقه فرمان عشق
طوق قمري سرو را انگشتر پا مي شود
حلقه ماتم شود بر سرو طوق قمريان
قد موزون تو
در
گلشن چو پيدا مي شود
حسن آتشدست بيتاب است
در
ايجاد عشق
شمع چون روشن شود پروانه پيدا مي شود
از سفر گردد دل از نور بصيرت بهره مند
در
غريبي گوهر ناسفته بينا مي شود
حسن بالادست را مشاطه اي
در
کار نيست
چشمهاي شوخ بي تعليم گويا مي شود
کوهکن
در
بيستون چون تيشه سر بالا نکرد
کار چون شيرين فتد خودکار فرما مي شود
مهر خاموشي نمي گردد حجاب راز عشق
بوي گل
در
زير چندين پرده رسوا مي شود
بيضه خورشيد اگر
در
کلبه خفاش هست
زير گردون هم دل بيدار پيدا مي شود
گر سلامت خواهي از سنگ ملامت سر مپيچ
کاين گهر
در
سينه کهسار پيدا مي شود
از تن خاکي تواني گر بر آوردن غبار
گنجها
در
زير اين ديوار پيدا مي شود
کفر پوشيده است
در
ايمان، اگر کاوش کني
از ميان سبحه هم زنار پيدا مي شود
تلخي بيداري شبهاي اين محنت سرا
در
شبستان لحد خواب فارغت مي شود
در
لباس آب کوثر مي کند جولان سرشک
آههاي سرد سروباغ جنت مي شود
تا پريشان است دل
در
شهر بند کثرتي
خويش را هرگاه سازي جمع، وحدت مي شود
هرکسي را حد خود باشد حصار عافيت
جغد
در
ويرانه از اهل سعادت مي شود
مي شود شيرين به مهلت آب دريا
در
صدف
ميگساري مايه اشک ندامت مي شود
هر سرايي را چراغي هست صائب
در
جهان
خانه دل روشن از نور عبادت مي شود
تا برآمد از وطن يوسف عزيز مصر شد
دانه گوهر
در
زمين پاک غربت مي شود
مي کنندش باسگان
در
قسمت روزي شريک
چون هما هرکس که از اهل سعادت مي شود
کوتهي گر
در
کمند آه آتشبار نيست
وحشي فرصت به آساني شکارت مي شود
مي شوي فرمانروا
در
هفت اقليم جهان
ملک دل ويران اگر زان شهسوارت مي شود
گر ميسر مي شود آرام
در
کام نهنگ
زير گردون خواب راحت هم ميسر مي شود
گر چنين مجنون ما را عشق
در
شور آورد
دامن دشت جنون صحراي محشر مي شود
سبزه زنگار
در
تيغ تو جوهر مي شود
کف درين درياي گوهرخيز عنبر مي شود
در
ديار اهل غيرت قاصد و پيغام نيست
نامه مقراض پر و بال کبوتر مي شود
صحبت روشن جبينان آفتاب رحمت است
سنگ
در
ميزان ماه مصر گوهر مي شود
صفحه قبل
1
...
1473
1474
1475
1476
1477
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن