نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
تا گشودي چاک پيراهن، ز دست انداز رشک
چاک
در
پيراهن يوسف سراسر مي رود
در
شبستاني که ما رنگ محبت ريختيم
شمع بيتابانه از دنبال صرصر مي رود
معني پيچيده صائب
در
زمان ما نماند
برق تيغ ما به خون زلف جوهر مي رود
يک طرف با خاکسار خويش افتادن چرا؟
پرتو مه تنگ
در
آغوش روزن مي رود
مي شود اسباب راحت مايه آزار من
خوابم از رنگيني افسانه
در
خون مي رود
از رعونت مي شود خون هواجويان هدر
شاخ گل از جلوه مستانه
در
خون مي رود
هيچ کس از کاروان شوق
در
دنبال نيست
آتش اينجا پيش پيش کارواني مي رود
مهرباني آب
در
جوي هنر مي آورد
روي گرم شعله بر خوشبويي عنبر فزود
در
سخن گفتن خطاي جاهلان پيدا شود
تير کج چون از کمان بيرون رود رسوا شود
سخت جاني سد راه اتحاد سالک است
در
صدف آب گهر چون واصل دريا شود؟
ناخن غيرت کن ناسور داغ لاله را
در
گلستاني که داغ من چمن پيرا شود
گر به خاطر بگذراند چشم خونبار مرا
کاسه گرداب پر خون
در
کف دريا شود
ترک تدبيرست درمان
در
خطر افتاده را
کشتي بي ناخدا سالم ازين دريا شود
عجز خود خاطرنشان دور گردان مي کند
در
محيط معرفت دستي اگر بالا شود
در
مقام حيرت ديدار، حرف وصوت نيست
طوطي ازآيينه حيرانم که چون گويا شود
سروها گردند آب و آبها گردند خشک
در
گلستاني که آن سرو روان پيدا شود
در
حريم وصل، عاشق راست مي سازد نفس
گرد اين تير سبکرو از نشان پيدا شود
نيست ممکن تير
در
بحر کمان لنگر کند
چون حضور دل به زير آسمان پيدا شود؟
سالها بايد چو مجنون پاي
در
دامن کشيد
تا زدامان بيابان محملي پيدا شود
تخم
در
هر شوره زاري ريختن بي حاصل است
صبر دارم تا زمين قابلي پيدا شود
در
دل سنگين، علايق مي دواند ريشه سخت
از سليماني کجا زنار آسان وا شود؟
در
جهان بي نياز خاک سيم و زر شود
آبرو را چون کني گردآوري گوهر شود
شکر مي سازد شکايت را دل خرسند ما
سبزه زنگار
در
شمشير ما جوهر شود
حسن ليلي
در
بيابان گر چنين شور افکند
دامن صحرا به مجنون دامن محشر شود
چون هوا مغلوب شد تخت سليمان مي شود
بادبان چون غوطه
در
دريا زند لشگر شود
از دهان پاک مي گردد سخن کامل عيار
قطره چون افتاد
در
دست صدف گوهر شود
آتش سوزان بود نزديکي سيمين بران
رشته
در
عقد گهر هر روز لاغرتر شود
درشمار نقطه سهوست
در
ديوان حشر
خون گستاخي که داغ دامن قاتل شود
زردرويي
در
شراب بي خمار عشق نيست
روز محشر خون ما گلگونه قاتل شود
چربي پهلوست آبستن به رنج لاغري
روي
در
نقصان گذارد ماه چون کامل شود
سرعت سيلاب
در
آغوش پل گردد زياد
چون دوتا گرديد قامت، عمر مستعجل شود
موش با جاروب
در
سوراخ نتوانست رفت
خواجه با چندين علايق چون به حق واصل شود؟
در
زوال خويش دارد سعي همچون آفتاب
هر که از پستي به معراج شرف مايل شود
سيل را هر موجه دريا عنان ديگرست
رهنورد شوق کي آسوده
در
منزل شود؟
دست از تعمير تن بردار
در
پيرانه سر
راست نتوان ساختن ديوار چون مايل شود
چار ديوار قفس از نغمه رنگين من
در
بهاران چون حريم گلستان پر گل شود
دست ارباب مروت
در
حناي غفلت است
زخم ما را خون گرم ما مگر مرهم شود
نرگس مست تو از مي مي شود هشيارتر
سرمه خواب گران
در
چشم آهو رم شود
برق را آسودگي
در
جامه فانوس نيست
راز عاشق اخگر پيراهن محرم شود
بيستون را جان شيرين کرد
در
تن کوهکن
عشق اگر بر سنگ اندازد نظر آدم شود
از دورويان
در
جهان آثار يکرنگي نماند
کاش زين گلزار اين گلهاي رعنا کم شود
گرچه
در
سنگ ملامت چون شرر گردد نهان
از سر ديوانه هيهات است سودا کم شود
نيست ممکن پختگي تحصيل کردن
در
وطن
خامي عنبر کجا از جوش دريا کم شود؟
ديده آيينه را
در
خواب کردن مشکل است
خيره چشمان را کجا ذوق تماشا کم شود؟
رتبه آزادگي بالاترست از بندگي
هر که فهميده است،
در
دولت غرورش کم شود
در
طلب چون صبح عالمتاب هرکس صادق است
نيست ممکن قرص خورشيد از تنورش کم شود
نشأه گفتار صائب گشت
در
پيري زياد
مي شود پرزورتر چون باده شورش کم شود
نيست
در
پيکان سرايت خنده سوفار را
تنگي دلها کي از لبهاي خندان کم شود
وسعت مشرب کند هموار وضع چرخ را
شور سيلاب بهاران
در
بيابان کم شود
حسن کامل مي کند کوتاه دست زلف را
در
بلندي سايه خورشيد تابان کم شود
صفحه قبل
1
...
1472
1473
1474
1475
1476
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن