نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
گوهري دارم که
در
وي نيست جز لؤلؤي خام
چون نثار خاک پايت لؤلؤي مکنون کنم؟
بس که آه آتشينم
در
جهان دارد گذر
آبله، بيني، سراسر از زبان بيرون کشم
عاقبت روشن شود همسايگان را سوز من
گر چه آه آتشين از خلق پنهان
در
کشم
بارها ياد آورم،
در
خواب بيهوشي روم
آن که وقتي با خيال دوست خوابي داشتم
چند گويي «صبر کن تا روز شادي
در
رسد»
طاقتم شد، صبر کردم تا قراري داشتم
مست آن ذوقم که
در
دور خمار چشم او
زان لب ياقوت گون عيش مدامي داشتم
عشق را گفتم کمال عقل، گفت آخر گهي
مفتي پير خرد
در
روستايي ديده ام
دور دور از آفتاب روي او مي سوختم
گشت جان آسوده چون
در
سايه گيسو شدم
نفسي برون ندادم که حديث دل نگفتم
سخني نگفتم از تو که ز ديده
در
نسفتم
عاشق صورت خوبيم که خلقي همه سر
بر
در
کعبه و ما بر قدم لات نهيم
دل خسرو که همه شيشه مي مي سنجد
سنگ قلب است که
در
پله طاعات نهيم
در
ميان هيچ نه و خشک زباني به دهان
عالمي کرده پر آواز تو گويي جرسيم
سالها شد که نيابم خبر و
در
کويت
دل بيرون شده را آيم و آواز کنم
ابر را مايه کم آيد گه باريدن آب
گرنه
در
گريه خون با خودش انباز کنم
دوش گفتي که وفايي بکنم، ترسم، ازآنک
ناگهان
در
دلت آيد که «کنم يا نکنم »
من اگر بر
در
تو هر شبي افغان نکنم
خويش را شهره و بدنام بدينسان نکنم
سوده شد بر صفت سرمه تن سنگينم
هيچم آن شوخ چو
در
چشم نيارد، چه کنم؟
گر
در
ابروي تو بينم من مدهوش، مرنج
چه کنم، مست به محراب نماز آمده ام؟
خسروا، هيچ ندانم که چه طاعت بود اين
روي
در
کعبه و دل سوي بتان ختنم
خواهمت سير ببينم که بميرم
در
حال
اين نداني که به اميد وصالت بينم
مي خورم خون ز سفالي که تو مي نوشي
که چرا
در
لبت آلوده سفالت بينم
صنما، خسروم آخر به قفس مانده اسير
تا کي از دور
در
آن کنجد خالت بينم
آن پسر نازکنان مي رود اندر ره من
دلي افتاده
در
آن راهگذر مي بينم
که تواند که مرا باز رهاند امروز؟
کيست آن فتنه که
در
پيش نظر مي بينم؟
بيم خسرو ز فراق تو به رسوايي بود
آخرالامر همانست چو
در
مي بينم
صفحه قبل
1
...
1471
1472
1473
1474
1475
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن