167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • هوس نديد که خورشيد و ماه خاک شوند
    در آن زمين که زند گام سم گلگونش
  • غلام آن نفسم کامدم به خانه او
    به خشم گفت که از در کنيد بيرونش
  • وصال عشق به صدق آن بود که چون ليلي
    به خاک رفت، در آغوش خفت مجنونش
  • خوشم ز گريه چشمم، اگر چه غم زايد
    ز چاشني مفرح ز در مکنونش
  • ولي ز رويش اگر در جهان نماند شبي
    هزار شب نتوان ساختن ز يک مويش
  • نبود بر در مسجد چو خسروا، بارم
    گرو به خانه خمار کردم اين تن لاش
  • صفت باغ مي کند بلبل
    شاخ در شاخ مي رود سخنش
  • ديده در پيش او کشد خسرو
    که بيند به چشم خويشتنش
  • هر که از شمع سوخت پروانه
    کاتش دل فتاد در بالش
  • در چه آن دم فتاد دل کامد
    سوره يوسف از رخت فالش
  • چون فرو برد در دلم دندان
    جان فرستم به مزد دندانش
  • دل من گشت خون و خون دلم
    آب شد در چه زنخدانش
  • سوار من از من عنان در مکش
    يک امروز از گفت من سر مکش
  • پوشيده نماند آتش من در تن چون کاه
    آن شعله برآمد که نهفتيم به خس پوش
  • انبوه گدايان جمال است به کويت
    مپسند که محروم شوم کشته در آن جوش
  • او مي رود و عاشق مسکين گرانش
    چون مرده که در سينه بود حسرت جانش
  • يادست که در خواب شيش ديده ام، اما
    از بي خبري ياد ندارم که چسانش
  • از ناله ام ار خلق نخسپد، عجبي نيست
    از بخت خودم در عجب و خواب نگرانش
  • به وصف ليلي ار شرمنده ام در عاشقي، باري
    بحمدالله که شرمنده نيم از روي مجنونش
  • خاکي که از کويت برم، در ديده پنهانش کنم
    مفلس که يابد گوهري ناچار پنهان داردش
  • گه گه نظري باز مدار از من درويش
    چون منعم بخشنده به در يوزه درويش
  • هر شبي پروين که عکس خويش در آب افگند
    آسمان گويي ميان آب مي کارد چراغ
  • شاه حسني وز متاع نيکوان داري فراغ
    مي نزيبد بد کني در پيش مسکينان دماغ
  • اي ز سوداي تو در دل رونق بازار عشق
    مرهم جانهاست از ياد لبت آزار عشق
  • نشيمنها که بر خاک در تست
    ز بهر ديده منزلهاست هر يک