نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
از رخت بر آسمان مه شد خجل
در
چمن هم بوستان افروز خويش
خسروا،
در
کنج تنهايي مگوي
راز دل با جان غم اندوز خويش
زلف تو هر موي و بادي
در
سرش
لعل تو هر گنج و خوبي بر درش
چشم من
در
سبزه خط تو يافت
چشمه اي کز خضر جست اسکندرش
آن ز ره کز زلف
در
بر کرده اي
آه خسرو بس بود پيکان گرش
آنکه
در
خون دل من خسته است
من دو چشم خويش مي پندارمش
روي
در
پاي تو مي مالم، مرنج
گر به روي سخت خود مي آرمش
هر دم از روي خوي آلوده تو
لاله را خون دل آيد
در
جوش
کسي بود آنکه نشينم با تو
باده
در
دست و گل اندر آغوش
خسروا، توبه چو ني
در
حد تست
باري اندر طرب و مستي کوش
شاد باش، اي شب فرخنده دوش
که فلان بود مرا
در
آغوش
ناله خسرو بشنو که خوش است
بر
در
شاه فغان چاووش
در
زمان سر بنهد بر پايت
پايت ار بر سر مه دارندش
در
دل تنگم همي جز تو نگنجد کسي
کرته ازين به مخواه چست به بالاي خويش
در
حق خسرو فتد، هيچ، که ضايع کني
رحمت امروز خود از پي فرداي خويش
خونريز تير غمزش زان روي شد که دارد
در
نيم روز مسکن چشم سياه کارش
دل رفت و روزها شد کز وي خبر نيامد
اي دور مانده چوني
در
زلف عنبرينش
ديدم چو آفتابي
در
سايه کلاهش
سايه گرفته مه را زان طره سياهش
از بس که
در
کلاهش بر دوختم دو ديده
بادامه اي نشاندم بر پسته کلاهش
شبها من و دلي و غمي بهر جان خويش
مشغول با خيال کسي
در
نهان خويش
آن کس ز هوشياري عقل است بي خبر
کز باده بي خبر نشود
در
هواي خوش
چون گل ز رشک جامه درانم که تا چراست؟
در
گرد کوي گشتن باد سحر گهش
گر، اي نسيم، ترا ره دهنده
در
حرمش
ببوسي از من خاکي نشانه قدمش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دريافت
ز نازکي بتوان ديد روح
در
بدنش
شهيد عشق که شد يار
در
زيارت او
مبارک آمد و فرخنده خلعت کفنش
صفحه قبل
1
...
1465
1466
1467
1468
1469
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن