167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • هزارم ديده بايد گاه جولانش
    که بندم فرش در راه براقش
  • گزيده شد دلم از جان که جانش
    سگ ديوانه شد در اشتياقش
  • سر ما در کمند و شه به جولان
    چه غم مي دارد از مشتي گدايش!
  • گل آمده و خزان گشته
    دي رفته و نوبهار در پيش
  • من بيهش و مست يار و يارم
    ني مست و نه هوشيار در پيش
  • دستم به لب و نظر به رويش
    مي بر کف و لاله زار در پيش
  • امروز چو شاخ گل به صد لطف
    آمد ز براي يار در پيش
  • اي دور فلک، اگر ترا هست
    وقتي به ازين بيار در پيش
  • مست حق را که هست با دوست
    زين گونه هزار کار در پيش
  • خسرو، مي ناب کش که زين پس
    نارد فلکت خمار در پيش
  • دزدانه در آمد از درم دوش
    افگنده کمند زلف بر دوش
  • يک حلقه به گوش خسرو انداز
    کو بنده تست و حلقه در گوش
  • شهسوار عاشقان را در رهت سر خاک شد
    تو کجا داري سر ديوانه يکران خويش؟
  • گر خيال قامتت اندر سر سرو اوفتد
    سرنگون همچون خيال خود فتد و در جوي خويش
  • مست و لايعقل گذشتم از در ميخانه دوش
    سالکي ديدم نشسته پيش پير مي فروش
  • نيست در خورد تو خسرو اين حکايتها برو
    آتشي چندان نداري، بيهده چندين مجوش
  • چشم او در جادويي تا خلق ديوانه شوند
    خلق ديوانه شده هر دم دعا مي خواندش
  • خوانمش در جان و گويد خانه من نيست اين
    با چنين بيگانگي دل آشنا مي خواندش
  • آفتاب نيمروزي و به خدمت کردنت
    مي رسد خورشيد، اگر در نيم شب مي خوانيش
  • صبح دولت مي دمد از روي آن خورشيدوش
    در چنين فرخ صبوحي، ساقيا، يک جام کش
  • گر شود در غم تو چهره عاشق کاهي
    باز گلگون کند از خون دل خويشتنش
  • آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
    وان شکر خنده شيرين تو از چشمه نوش
  • دوش در خواب بديدم رخ چون خورشيدت
    نيم شب روز شد از شعله آهم شب دوش
  • تا شب هجران ناخوش در رسيد
    بعد ازان هرگز نديدم روز خويش
  • در خزان هجرم از دست رقيب
    از وصالت کي رسد نوروز خويش؟