167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • وزين آشناييم دستي مگير
    که سيلاب چشمم ز جا در ربود
  • دو زلف تو از پشتي روي او
    شب تيره را در قفا مي زند
  • چو بوي ترا در چمن مي برد
    نسيم بهار از صبا مي زند
  • لبش در شکر خنده جان مي برد
    شکيب از من ناتوان مي برد
  • کمر بسته در دل درون مي رود
    پس آنگاه جان از ميان مي برد
  • بماند در شکن گيسوي تو دل، هشدار
    که آتش دل خسرو بدان شکن نرسد
  • اگر سرو من در چمن جا بگيرد
    عجب باشد، ار سرو بالا بگيرد
  • گل اندر خوابگاه نرگس افتد گر وزد بويت
    وليکن عشق بازان را خسک در خوابگاه افتد
  • هوس دارد که در پايت سراندازي کند خسرو
    وليکن کسي گدا را راه پيش پادشاه افتد؟
  • سفيده دم چو در از ابر درفشان بچکد
    به کام لاله و سون زلال جان بچکد
  • کسي که ياد لبت هر دمش گلوگير است
    نه مي که چشمه حيوانش در گلو نرود
  • جان سوده اند ريخته در چشمه حيات
    تا زان خمير مايه لعلت سرشته اند
  • گر پرتوي ز روي تو بر صالحان فتد
    در حال سايه گير بسان فرشته اند
  • چو جان دهم به غمش، در رهش کنيدم خاک
    حقيقت است که جايم بر آستان ندهند
  • مرغ در پرده عشاق سرودي مي گفت
    چاک زد پيرهن خود گل و باراني کرد
  • عشق در سينه درون آمد و خالي فرمود
    صبر مسکين نتوانست گران جاني کرد
  • شه جلال الدين فيروزشه آن کو در ملک
    تا ابد خواهي شاهي و جهانباهي کرد
  • هيچ دشواريي در نوبت او نيست، ازانک
    فتنه بر بستر خواب آمد و آساني کرد
  • حد حسنت گر اهل دل بدانند
    دو عالم در ته پايت فشانند
  • از ناخن ار چه سينه کنم، کي برون شود؟
    خاري که در دورنه جانم نهان بماند
  • يک چند هر چه هست بود مست مي پرست
    دست صلاح در ته رطل گران بماند
  • قومي که حق صحبت مجبوب شناسند
    در جور بميرند و ز کس داد نخواهند
  • در دام تو مرديم، و به روي تو نگفتيم
    کازادي گنجشک ز صياد نخواهند
  • آخر نصيحتي بکن آن هر دو چشم را
    مستند در ميانه محراب خفته اند
  • در آرزوي خاره رخساره تواند
    شاهنشهان که بر سر سنجاب خفته اند