167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • در رزم و بزم بادا آثار مهر و قهرش
    در جام دشمنان زهر در کام دوستان قند
  • چنان در عرصه ميدان طپان دل در بر گردان
    کز استيلاي درد و بيم جان بيمار در بستر
  • زهي بخت تو در عالم به الهام ظفر ملهم
    فنا در خنجرت مدغم اجل در صارمت مضمر
  • از آن صداي آشنا در موج خون کردم شنا
    جانم ز خجلت در عنا هوشم ز حيرت در فکر
  • وانهم به سر رسيد چو از در در آمدي
    گفتا که در زمانه رسد هر غمي به سر
  • از دو زلف او وديعت هر چه در گردون فريب
    در دو چشم او امانت هر چه در مستي خمار
  • ثبت در وي شغل هر کس از رعيت تا سپه
    در نظام مملکت بسطي در آن با اختصار
  • چه اعجازست ازين برتر که در يک طيلسان بيني
    جهان و هر چه در وي همچو جان در جسم پنهانش
  • مر آن کانون که مهر افروخت در مرداد و شهريور
    عيان در آسمان دود از چه در آبان و تشرينش
  • خرمي در هر دلي مضمر چو شادي در شراب
    خوشدلي در هر تني مدغم چو مستي از مدام
  • خود چه باشد گر درآيي در کنار من شبي
    همچو جاني در بدن يا همچو شمعي در لگن
  • تير در شستش عقابي مانده چون ماهي به شست
    تيغ در دستش نهنگي کرده در دريا وطن
  • حصني که گيهان يکسره هستش نهان در چنبره
    چون نقطه يي در دايره در چنبرش هفت آسمان
  • در دندان در دهان او چو در عمان گهر
    زلف تاري بر رخان او چو بر آتش دخان
  • فتنه يي گر هست در عهدش منم در شاعري
    يا دو چشم دوست کانهم هست در خواب گران
  • هم رخش در زير زلف و هم خطش بر گرد لب
    غاتفر در زنگبار و نوبه در هندوستان
  • در تحير انجم و در گرد گردون روز و شب
    در هواي عشق ايزد واله و شيداستي
  • اثر از مهر و کين خواجه دان در کار نفع و ضر
    نه در تثليث برجيسي نه در تربيع کيواني
  • شهي که هست روز و شب زمانه در پناه او
    سپهر در قباي او ستاره در کلاه او
  • ديوان محتشم کاشاني

  • سخن طي مي کنم ناگاه در خواب
    در آن بي گه که در جو خفته بود آب
  • در ميان بيم و اميدم که هر دم مي کند
    مرگ در کارم تعلل زياد در قتلم شتاب
  • بسته شد از چار حد بر من در وصلش که هست
    دل غمين خاطر حزين تن در بلاجان در عذاب
  • ميزد او خود در صحبت چو من از بي صبري
    در تکليف زدم بر در ديگر زد و رفت
  • در هجر اينچنينم و در وصل آن چنان
    خوش آن که هجر و وصل تواش در ضمير نيست
  • بتابد روي از من گر مرا در خلوتي بيند
    کند روي سخن در من اگر در انجمن باشد