نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
خسرو، اگر فسون پري نيست
در
سرت
چشم از فسون بپوش که مدهوشي آورد
بي او جهان، دو چشم ندارم، که بنگرم
بيرون کشم دو ديده، اگر دست
در
شود
شوخي که دل ز من ببرد وز براي لاغ
آيد درون سينه و
در
جستجو شود
با آنکه ديده هرگز ازو مردمي نديد
هم
در
دو ديده مردم چشمم همو شود
خسرو
در
اوفتاد به غرقاب آرزو
چون کشتي مراد به ساحل نمي شود
زان گل که اندکي بته مشک ناب شد
بسيار خلق از مژه
در
خون خضاب شد
در
خردگيش ديدم و گفتم که مه شوي
او خود براي سوزش خلق آفتاب شد
دي
در
چمن شدم بگشايد مگر دلم
آهي زدم که آن همه گلها گلاب شد
در
خواب پيش چهره خسرو پديد گشت
سلطان گذشت و قصه ما نقش آب شد
هر مرغ شاد با گل و هر سرو
در
چمن
بيچاره بلبلي که گرفتار دام شد
در
آستانت لاف رسيدن کرا رسد
آن را که زير پاي دو عالم دو گام شد
عقلي که
در
فراخي عيشم رفيق بود
چون ديد تنگي دل من بر کرانه شد
در
گردن من، آن همه خونها که مي کند
خونريز ما که هيچ خدنگش خطا نشد
چشم وصال نيست
در
اين چون رضاي دوست
شک خدا که حاجت خسرو روا نشد
از حال مات هيچ حکايت نمي رسد
در
کار مات بيش عنايت نمي رسد
از خون نوشته قصه دردت رسول اشک
هر روز
در
کدام ولايت نمي رسد
اي عقل، بگذر از سر خسرو که مر ترا
در
کار اهل عشق کفايت نمي رسد
شمعي که آسمان و زمين زو منورند
در
روشني به عکس جبينت نمي رسد
گر روي تافتي سخني گوي
در
چمن
گل را دهند قيمت وبو رايگان بود
خاموشيش حکايت حال است گوش دار
عاشق که
در
حضور رخت بي زبان بود
گفتي که ناله هاي فلان گوش من ببرد
آخر چنين چرا همه شب
در
فغان بود؟
عمدا جدا مباش که
در
جان خسروي
گر خود هزار ساله ره اندر ميان بود
گر بنده کشتنيست مشو رويش، اي رقيب
چون خواب صبح
در
سر آن نازنين بود
شد جان صد هزار چو من
در
سر لبت
آري، بلاي مور و مگس انگبين بود
دي پاره کرد سينه مجروح من سرش
در
آدمي مگو که به ديوار اثر کند
صفحه قبل
1
...
1453
1454
1455
1456
1457
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن