167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • عافيت را بر زمين گردي نماند
    مردمي را در جان مردي نماند
  • خاک بر فرق جهان زان کز وفا
    در همه روي زمين گردي نماند
  • هر که را ياري چو تو سرکش بود
    کي ز بيم تيغ سر در کش بود
  • هر که را با تو سر و کاري بود
    جان نباشد در رهش خاري بود
  • دل که در وي زندگي عشق نيست
    دل نشايد گفت، مرداري بود
  • بر بساط ناز شب غافل مخسپ
    بو که پيش در گرفتاري بود
  • آنچه بتوان، در غمت جان مي کشد
    تا بدان غايت که بتوان، مي کشد
  • ترک من چون تير مژگان برکشد
    ماه گردون را سپر در سر کشد
  • در دلم تيرش ترازويي شود
    وز درون سينه جان مي برکشد
  • چون رسن بازي کند زلفين او
    گردن خورشيد در چنبر کشد
  • چشمت از مژگان چون نوک قلم
    بر فسون جادوان خط در کشد
  • راست گويي، مردم چشم من است
    چون قباي آبگون در بر کشد
  • از عزيزي مردم چشم مني
    گر چه در چشم تو مردم خوار شد
  • آدم آشفته دل در انتظار
    مانده تا پيغام رضوان کي رسد
  • دل چو بلبل زار و نالان در فراق
    تا گل رويت به بستان کي رسد
  • لعل شيريني چو خندان مي شود
    در جهان شيريني ارزان مي شود
  • گر کسي در عشق آهي مي کند
    تو نپنداري گناهي مي کند
  • آنکه سنگي مي نهد در راه من
    از براي خويش چاهي مي کند
  • هر که دل با دلربايي مي نهد
    خويشتن را در بلايي مي نهد
  • مي خورد صد غوطه در درياي غم
    چشم اگر بر آشنايي مي نهد
  • گل ز روي تو فرو مي ريزد
    مشک در زلف تو مي آويزد
  • ور حديث در دندانت کنم
    صدف آنجا همه تن گوش شود
  • زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد
    دين قلندر گرفت، خانه يغما نهاد
  • محو خرد کرد عشق، در طلب جان نشست
    دست چراغم بکشت، دست به يغما نهاد
  • ذوق مي لعل گون پير خرد در نيافت
    لذت طفلانش نام پسته و خرما نهاد