نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
گر بيابد به دعا عاشق و دلخسته وصال
سالها بر
در
خلوت به دعا بنشيند
جعد زلفين سمن ساي تو
در
دور قمر
خضر وقت است که بر آب بقا بنشيند
سرو بالاي ترا خاصيتي هست ز لطف
که نهال خوش او
در
چمن جان رويد
ز غم نرگس سيراب توام جسم ضعيف
چو گياهي ست که
در
راه بيابان رويد
شب مرا
در
جگر سوخته مهماني بود
يوسف مصر درين زاويه زنداني بود
عشق مي خواند ز خطش صفت صنع خداي
عقل گم گشت که
در
غايت ناداني بود
نشدند آن خودم
در
غم جانان، چکنم؟
عقل ديوانه و عشق آفت و دل دشمن بود
دل گمگشته همي جستم
در
هر مويش
خنده مي کرد به شوخي که دلت باري بود
سرگذشت دل خود گفتم
در
پيش خيال
محرم راز شب تيره و ديواري بود
مي تراويد از چشم ترم اندک اندک
هر کجا
در
جگر سوخته آزاري بود
غم تو
در
دل شبها به دل خويش خورم
کاين خورش بيشتري ذوق به تنهايي داد
اي که گوييم شکيبا شو و
در
گوشه نشين
دل ببايد که توان داد شکيبايي داد
يارب، از خون منش هيچ نگيري دامن
گر چه
در
کشتن من داد جفا کاري داد
غمزه تيز به پيرامن چشمش گويي
تيغ خون است که
در
مهچه قصاب افتاد
زاهدان
در
هوس زلف چو زنار تواند
چه غمت دارد، بگذار برهمن گردند
جان عاشق چو برون رفت نخوانندش باز
زانکه
در
دل دگري هست که جانش خوانند
بنده ام خواه قبولم کن و خواهي رد، ازآنک
عزت و خواري
در
کوي وفا يکسانند
زندگان اين همه خواهند که
در
تو نگرند
مردگان نيز، به جان تو اگر بتوانند
مي برد حسرت پابوس تو خسرو
در
خاک
چون شود خاک، بگو تا به رهت افشانند
لاله را بهر تقاضاي شراب
جرعه مي
در
ته پيمانه کرد
جان برد از خانه تن عاقبت
اينچنين عشقت که
در
دل خانه کرد
از دل خسرو چه پرسي حال، کو
قبله را
در
کار اين بتخانه کرد
چشمه خورشيد را
در
ته نشاند
عکس ساقي کز رخ ماهو نمود
ماه شبرو را چو گردون سلخ کرد
استخوانش
در
ته پهلو نمود
دوش دل
در
کوي او گم کرده ام
دوستان بر خاک راهش بنگريد
صفحه قبل
1
...
1448
1449
1450
1451
1452
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن