167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • بشکن آن بتها که داري سر به سر
    تا چو بت در پا نه افتي در به در
  • اسرار نامه عطار

  • جهان از تو پرو تو در جهان نه
    همه در تو گم و تو در ميان نه
  • همه در گردش اند و در روش مست
    تو بي چشمي و در تو اين روش هست
  • الهي نامه عطار

  • شهش گفتا چو در تو زور و تگ نيست
    که در انبان رگ است و در تو رگ نيست
  • هيلاج نامه عطار

  • ز جانان دارد و در جان بديده ست
    که جان در يار در گفت و شنيد است
  • اشتر نامه عطار

  • سالها در ناله و درد در بود
    بي کس و بي جفت و در حق فرد بود
  • خسرو نامه عطار

  • قدم در شکر و دم در آفرين زد
    سه جا در پيش شه سر بر زمين زد
  • مختار نامه عطار

  • تا در دل من صبح وصال تو دميد
    گم شد دو جهان در دلم و دل در تو
  • گه در غم روزگار و گه در قهري
    از هر چه در او فتاده اي بي بهري
  • گر در طلبت ز روي تو مانم باز
    در کوي تو تن فرودهم در تک و تاز
  • اي عقل ز شوق تو فغان در بسته
    در وصف تو دل از دل و جان در بسته
  • جوهر الذات عطار

  • از آن در حق چو حق حق ناپديدست
    ز حق در حق چنان شد در فنا باز
  • ديوان عراقي

  • در آن سر وقت کان عاشق شود سرمست اگر ناگه
    نظر در کوه اندازد که و کهسار در جنبد
  • چون درآيد از در او، در پايش اندازيم سر
    دست در زلف درازش گاه گاهي هم زنيم
  • ديوان فرخي سيستاني

  • اين مهر مه فرخ و جز اين صد ديگر
    در دولت و در شادي و در نعمت بگذار
  • مال از آنگونه در آيد به در خانه او
    که تو پنداري کز راه در آمد بگذر
  • من و غزنين و لب رود و در باغ امير
    چه در باغ امير و چه در باغ ارم
  • اميرا تا تو در بلخي به چين در خانه هر ماهي
    روان خانيان در تن همي سوزد ترا غله
  • من با توهمي از در ياري به در آيم
    شايد که تو آيي ز درم از در ياري
  • ديوان فروغي بسطامي

  • تا لبان من شدي در مدح سلطان عجم
    شهرتي هم در عرب هم در عجم دادي مرا
  • در گران مايه را از عدن آرد سپهر
    تو ز دهان درج در در عدن آورده اي
  • ديوان قاآني

  • زدوده زنگ امکاني شده در نور حق فاني
    چو مه در مهر نوراني چو آب دجله در دريا
  • آنچه من بينم به بيداري نبيند کس به خواب
    زانکه در يکحال هم در راحتم هم در عذاب
  • در ايمن چون سنان گيرد حوادث را عنان گيرد
    در ايسر چون مجن دارد عدو را در محن دارد
  • در خم دل پير مغان در جام مهر زر فشان
    در دست ساقي قوت جان رخسار جانان پرورد