167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • منعمان گر چه برانند گدا را از در
    گه گهي حاجت درويش روا نيز کنند
  • در بيابان طلب بخت پريشان کردم
    گرد آمد همه عمر و به جايي نرسيد
  • رسم خونريز در آن خوي جفاساز بماند
    اين کله بر سر آن ترک سرانداز بماند
  • زاهدي در تو نظر کرد، صلاحش بردي
    به يکي بازي ازان چشم دغابار بماند
  • شکرگوي کرمش کرد دل خسرو را
    ذوق دشنام که در گوش دعاگوي بماند
  • اي عفاالله ز پي کشتن ما در چشمت
    حسن خاصيت شمشير سرانداز نهاد
  • بر رخ همچو مهش طره چون شب نگريد
    انگبين در لب شيرينش لبالب نگريد
  • چشم بسته مگشاييد مگر بر رويش
    آن زمان کش مه نو در ته غبغب نگريد
  • چون بديديد رخش زير زنخدان ببينيد
    در ته پاره مقنع چه غبغب نگريد
  • در گلستان لطافت چو گل نوخيزش
    تنک اندام و تنک پوش و تنک لب نگريد
  • بنده خسرو را در وصف جمالش هر روز
    نو به نو دفتر و ديوان مرتب نگريد
  • رويت از غالبه خط بر رخ گلفام کشيد
    ماه نو طره مشکين تو در دام کشيد
  • با سر زلف همي خواست کند گستاخي
    مشک را نافه چنان کشت که در کام کشيد
  • نامسلمان دل من در خم ابروي تو مرد
    هيچ کس هندوي ما را سوي محراب نبرد
  • زين رخ زرد چه پيچم سخني در زلفت
    هيچ کس حاجت زرگر به سر تاب نبرد
  • رقعه اي دوش فرستادي و مسکين خسرو
    خواند در روشني آه و به مهتاب نبرد
  • گر چه در غيبت دل جور بسي بردم، ليک
    باري آن دشمنم المنة لله شده بود
  • اي خوشا کشته شدن بر در خوبان که اگر
    تيغ بر دست رقيبان ستمگر ندهند
  • اي صبا، زان سر کو منتظران را گردي!
    تا بدين ديده دگر زحمت آن در ندهند
  • هر شبي بيخود و ديوانه ام از دست خيال
    بسکه تا روز در انديشه رويت گذرد
  • عيش تلخم چو مي تلخ کند هر دم مست
    بسکه در لذت آن تلخي خويت گذرد
  • ديده در چاه زنخدان تو افتاد مرا
    با که گويم که ازين واقعه آگاه کند؟
  • آتشي در دل خسرو زدي و آه نکرد
    کاتشي ديگر برخيزد، اگر آه کند
  • هست روشن به رخت ديده، اگر خاک رهت
    باز در ديده کشم، نور علي نور شود
  • اي بسا خلق که زنار مغان خواهد بست
    باش تا زلف تو در کشمکش شانه شود