167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • گفتم که بود مونس در هجر تو خسرو را
    گفتا که خيال ما بيگانه نمي يابد
  • بيش است غم يعقوب از ديدن پيراهن
    کز حسرت آيينه در آينه دان بيند
  • داري چو هوس بردن دل، پيش در تو
    دلها بتوان بردن و انبار توان کرد
  • آسوده دلي داشتم و بي خبر از عشق
    ناگاه در آمد غم تو بيخبرم کرد
  • روزي که روي مست و خرامان سوي بازار
    در شهر يکي صومعه آباد نيابند
  • مي کش که به تسليم نهادم سر خود، زانک
    در کشتن خوبان ز کسي داد نيابند
  • در يوزه جان مي کند از لعل تو خسرو
    کان چاشني از چشمه حيوان تو يابند
  • ماييم درون سوخته، بيرون شده اي چند
    در سلسله ليلي و مجنون شده اي چند
  • فرياد من خسته رسانيد به کويش
    فرياد که در گوش نگارم نرسانيد
  • مشتاق ملک خاک شدم بر در دهليز
    دولت به سراپرده يارم نرسانيد
  • باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد
    در کالبد سوخته، جاني دگر آورد
  • زان مرغ که شب ناله همي کرد، بپرسيد
    جايي گل خندان مرا در نظر آورد
  • خون من دل سوخته در گردن قاصد
    کان نامه که آورد از او ديرتر آورد
  • يا معتکفم بر سر سجاده نشانيد
    يا مست و خرابم به در ميکده آريد
  • وقت است، اگر خسرو مسکين گدا را
    از خيل گدايان در خويش شماريد
  • اي زلف تو دام دل دانا و خردمند
    دشوار جهد دل که در افتاد درين بند
  • در آرزوي يک سخن تلخ بمردم
    روزي نشد از دولت آن لعل شکر خند
  • عيبم مکن، اي خواجه که در عالم معني
    جهل است خردمندي و ديوانه خردمند
  • روزي مگر اين بسته در ما بگشايند
    وز لطف من گشمده را راه نمايند
  • تا کي در بخت من بيچاره ببندند
    وقتي ست که از روي ترحم بگشايند
  • زنهار که دل در فلک و دهر نبندي
    کايشان ز جهان يکسره بي مهر و وفايند
  • آيينه جان روي نما مي کشمت پيش
    کايينه رخسار توام در نظر آمد
  • شيريني لعلت نرود از بن دندان
    کز لعل توام در بن دندان شکر آمد
  • دست از همه خوبان جهان شست به پاکي
    چشمم که خيال تواش از ديده در آمد
  • فرياد اسيران همه شب پيش در او
    چون بانگ گدايان که گه شام برآيد