نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
گشته چون خار
در
مصاف زبون
خصم
در
پاي اسب خرماگون
در
غريبي نه کارساز و نه بار
در
غريبي مه فخردان و مه عار
وان کسان کز برون
در
ماندند
دان که
در
دست خويش درماندند
ليک آن ره ببين که داري پيش
از
در
نفس تا
در
دل خويش
در
سخن لفظ او چو سحر حلال
در
جهان بود او چو عذب زلال
سر ربايد ز دشمنان
در
رزم
تاج بخشد به دوستان
در
بزم
در
خطا دير گير و زود گذار
در
عطا سخت مهر و سست مهار
گلبن عقل شاه
در
تدبير
چون شکوفه ست
در
جواني پير
جور چون دور چرخ دم
در
دم
کار چون زلف يار خم
در
خم
خصم را رمح چون الف
در
بسم
چشمها کرده همچو جان
در
جسم
شده
در
گرد روي روشن اوي
همچو جان بلال
در
تن اوي
شد ز خاک
در
تو
در
عالم
آز بسيار خوار سير شکم
چون
در
عدل باز شد بر تو
در
دوزخ فراز شد بر تو
عاملي
در
نسا و
در
باورد
قصد املاک و چيز آن زن کرد
گفت روزي به رهزني
در
تاخت
ديد
در
بند کرده کاله و ساخت
هر که
در
ملک و دين چنين باشد
در
خورد حمد و آفرين باشد
سوي او دل چو خاک
در
ديگست
نزد او جان چو آب
در
ريگست
گفت شه دست برده
در
دل خويش
نگذارم دو پاي
در
گل خويش
خويشتن شاه خوانده
در
منزل
در
و ديوار و بام و صحنش گل
خصم دين را به تيغ بر
در
پوست
که دو سر
در
يکي کله نه نکوست
نيست
در
غزو و
در
مقالتشان
جز حديد و حديث آلتشان
نقطه اي نه و اينجهان
در
وي
ذره اي نه و آسمان
در
وي
صفت شيد
در
دو ابرو داشت
قوت شير
در
دو بازو داشت
هر کجا آفتاب و
در
باشد
در
و بام از نظاره پر باشد
روزي جن و انس
در
کلکش
وحي منزل سرشته
در
سلکش
در
و درگاه عقل و جان سر اوست
نردبان پايه فک
در
اوست
تا که بنشست خواجه
در
بالش
بالش آمد ز ناز
در
بالش
در
شود هر زمان به بحر سياه
بر کشد
در
ز بهر تاج و کلاه
چيز را
در
دلش نماند محل
زان ورا نيست
در
زمانه بدل
همه نقاش معني از خامه
در
و زر درج کرده
در
نامه
ميل هرگز نکرده
در
احکام
کرده
در
دين به شرط خويش قيام
ظاهر و باطنش ز رشوت پاک
ميل
در
طبع او نه
در
افلاک
فحل بودست
در
همه احوال
چه به افعال دين چه
در
اقوال
در
رضا دين به نفس نسپارد
خشم را
در
نهاد نگذارد
چون قدر
در
سخا ريا نکند
چون قضا
در
عطا خطا نکند
نام او
در
عمل صحيح الجهد
لقبش
در
وفا کريم العهد
در
کف نقشبند سر ازل
در
خلاء جلال او چه خلل
هست
در
باديه
در
آز و نياز
گرچه راهست دور و زشت ودراز
زين سبب نست
در
نشيمن جود
لاجرم هست
در
سراي وجود
در
تصفح چو حلم به بردار
در
تخلص چو علم برخوردار
در
خرد صفو را مباني اوست
در
سخن روح را معاني اوست
خواجه
در
راه عقل و جان ز قياس
در
سراي غرور و جمع اناس
چشم پر
در
ز
در
سفته او
گوشها پرگهر ز گفته او
در
سخا مرد با خطيري تو
در
سخن فرد بي نظيري تو
در
دعاها چو دست برکند او
چرخ را صدهزار
در
کند او
در
صفات تو ظلم نتوان گفت
با سگي
در
جوال نتوان خفت
همچو سگ
در
به
در
به دريوزه
خوانده مر زهر را شکر بوزه
در
افاعيل و
در
مفاع و فعول
گفته دايم به جاي فضل فضول
در
و خرمهره جمع کرده به هم
بي خبر
در
سخن ز بيش و ز کم
در
هر آن خانه اي که ره يابند
در
شد آمد بسان سيمابند
صفحه قبل
1
...
142
143
144
145
146
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن