167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • نه زنده، مرده بود آنکه سنگ پيوسته
    تنش به رنگ به سودا و روح در افرنج
  • ز بهر سنگ ملمع که آيدت در دست
    بسا کسان که شکستي به سنگ شان آرنج
  • چنان به لذت نفسي، که گر شود ممکن
    به حرص حس ششم در فزايي اندر پنج
  • سازم نثار آن رخ زيبا، گرم بود
    در کيسه صد هزار سفيد و سياه و سرخ
  • خسرو رديف اين غزل از بهر امتحان
    آورده در قطار سفيد و سياه و سرخ
  • خجسته آفتاب در شرف سلطان جلال الدين
    کزو هر دم جهان را طالع فرخنده مي آيد
  • عنانگيري نکرد آن بيوفا يک ره مرا روزي
    که در ويرانه بيچارگان مهمان فرود آيد
  • خيالش باز گرداگرد دل مي گرددم امشب
    الا، اي دوستان، ياري که دشمن در کمين آمد
  • مهش را سلخ کرد از نازکي مهتاب در شبها
    اگر چه آفتاب من ميان ماهتاب آمد
  • گهي پيش رقيبان ستمگر گريه خواهم کرد
    گهي در راه مرغان خبر پروانه خواهم شد
  • در خوبان زدي، خسرو، همي دانم سزا ديدي
    سزاي آنچنان کاري، نمي داني همين باشد؟
  • خوشم کردي به دشنامي توقع بيش مي باشد
    بحق آنکه در ذکرت زبانم ريش مي باشد
  • برو، اي جان ناخشنود، کاينها نيست جا اکنون
    که بدخو پادشاهي در دل درويش مي باشد
  • نگارا، روزه چندم قضا شد در ره هجرت
    مپوشان روي تا جانم قضاي روزه بگذارد
  • اگر آن جادوي خونخواره نرگس در فسون آرد
    با آسوده را کز دست بيخوابي زبون آرد
  • شتربانا، فرود آور زماني محملش ورنه
    ز آب چشم من ترسم شتر در گل فرو ماند
  • هزاران را ببين چون خاک در کويش پراگنده
    که آن بازنده شطرنج هوس زين استخوان سازد
  • بدينسان کز تب هجران تنم در زير پيراهن
    همي سوزد، عجب دانم که پيراهن نمي سوزد
  • خيالش در دلم مي گشت، پرسيدم، چه مي جويي
    گياه دوستي، گفتا، ازين ويرانه مي خيزد
  • بناگوش بنفشه سرکش است از نالش سبزه
    که تا آن سبزه در زير بناگوشش چرا رويد؟
  • تن نازک کجا تاب خرابيهاي عشق آرد؟
    چگونه مرغ خانه در ده ويران بياسايد؟
  • تو حال دلم پرسي، من در رخ تو حيران
    خواهم که سخن گويم، آواز برون نايد
  • خود کيست، نمي داني آن شوخ که پيوسته
    در سينه درون باشد، از ناز برون نايد
  • ديوانه خوبان را عيار نگيرد کس
    تا در قدم اول جانباز برون نايد
  • گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو
    گفتا که حريف ما ديوانه نمي يابد