167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • ز در باري ديده خسرو مرنج
    که خود عاشقان را همين زيور است
  • کافرا، محراب ابرو کج مکن
    که به زاري چشم خلقي در دعاست
  • به ديده پرس که آبش چو آب در غلطيد
    ز مي چو عارض خوبان دلستان بشکفت
  • گل از شراب بدانسان که بشکفد در جام
    به کوي دوست گل از خون عاشقان بشکفت
  • نسيم مشک جهان گير شد، چو خسرو را
    ز ياد مدحت تو غنچه در دهان بشکفت
  • تقوي و پرهيزگاري نيست کار عاشقان
    صوفي ميخواره را سجاده در زنبيل چيست؟
  • به نزد تست دلم باژگونه کن که در او
    کني نظاره که چندست داغ پنهانت
  • درونت در جگر سوخته کشم هر چند
    که سر به سر ز نمک ساخته ست يزدانت
  • دل خواست بوسه اي ز لبت، بر دهان زدي
    در روزگار مثل تو حاضر جواب نيست
  • نظارگي نداند هول و هلاک محشر
    کو بيندت به ناگه در ساحت قيامت
  • در عشق کز سلامت جان بر لب آمد اکنون
    من خير باد کردم تو ديرمان سلامت
  • در حلقه شوريدگان آشوب و غوغا مي رود
    گويا مگر هندوي من کاکل پريشان کرده است
  • شهسوارا را، گوي در ميدان زيبايي فگن
    خاصه کاعظم باربک از شاه جولان يافته ست
  • پاي خسرو خلش از خار جفا بار نداشت
    تا سرش ريخته در پاي عنان تو نيافت
  • گر به گرد قد زيباش نگردم، چه کنم؟
    در کدامين چمن آن سرو روان خواهم يافت؟
  • گر به خاک در خويشم نگري افتاده
    خود بگويي که چنين آدميي از گل هست
  • دردم آنکس که نداند دهدم پند، آري
    در جهان نيز بسي بي خبر و غافل هست
  • چو مست روي تو من، روي مهوشان چه کنم
    به دزدکي نگرم کافتاب در نظر است
  • شبي به خواب نظر بازيي به او کردم
    مرا هميشه ازان لحظه خواب در نظر است
  • ز رشک آنکه عرق بر رخش چرا غلتيد
    سرشک ديده ما چون حباب در عرق است
  • ز روي روشنت هر ذره شد مرا روشن
    که آفتاب رخت در همه جهان پيداست
  • ز تشنگان لبت شربتي دريغ مدار
    کنون که آب لطافت روانست در جويت
  • بر آب ديده خسرو همه جهان بگريست
    تبارک الله در ديده تو آبي هست
  • گذر ز ديده گشادم ميان باريکش
    به پيچ پيچ در آمد که ريسمان اين است
  • رواست در حق شهد او هزار نيش زند
    بران مگس که لبت زانگبين رسانيده ست