نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
ز بس که واله و حيران و بيقرار خودست
گرفته آينه بر کف
در
انتظار خودست
مباش بي نفس سرد يک زمان صائب
که آه سرد
در
آن نشأه سايه بيدست
به خارخار هوس دامن تو
در
گروست
وگرنه باديه عشق بي خس و خارست
جهان به مجلس مستان بيخرد ماند
که
در
شکنجه بود هر کسي که هشيارست
به مجمعي که فتادي بساز با ياران
که
در
نماز جماعت شتاب بيکارست
به طبع تازه صائب فسردگي مرساد!
که
در
بهار و خزان خامه اش گهربارست
حضور خاطر اگر
در
نماز معتبرست
اميد ما به نماز نکرده بيشترست
شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت
حضور خاطر عاشق هنوز
در
سفرست
حباب کسب هوا مي کند ز بي بصري
درين محيط که کشتي نوح
در
خطرست
دل شکسته به قرب خداي راهبرست
که شيشه چون شکند
در
دکان شيشه گرست
صفاي آب روان بيشتر ز استاده است
چه نعمتي است که عمر عزيز
در
گذرست
مي رسيده ز خم جلوه مي کند
در
جام
نهفته هاي پدر جمله ظاهر از پسرست
ز دلشکستگي خود غمين مشو صائب
که شيشه چون شکند
در
دکان شيشه گرست
ميان خرمن گل غوطه چون تواند زد؟
هنوز بلبل ما
در
حجاب بال و پرست
شکفته باش که
در
حلقه رضاکيشان
جبين گشاده چو افتاد از بلا سپرست
نفس درازي بلبل دليل بيدردي است
که
در
جگر شکند ناله اي که با اثرست
مريز خار به راه من اي سياه درون
که خون
در
آبله اهل درد نيشترست
دلي که بال و پر همتش نريخته است
اگر چه
در
ته خاک است، آسمان سيرست
ز نقش خود نتواند گذشت کوته بين
اگر به کعبه رود بت پرست،
در
ديرست
به غير آه نداريم
در
جگر چيزي
متاع خانه ما چون کمان همين تيرست
به احتياط قدم
در
طريق عشق گذار
که داغ لاله اين دشت، ديده شيرست
هميشه
در
دل فرهاد مي کند جولان
چه شد که دامن شيرين به دست پرويزست
منم که دام بلايم رهايي قفس است
وداع زندگيم
در
جدايي قفس است
هنوز
در
گره غنچه است نکهت گل
چه وقت چاک گريبان گشايي قفس است؟
فروغ گوهر بينش گرفته است غبار
تميز مردم اين روزگار
در
گوش است
در
آن مقام که من قطره مي زنم صائب
غبار هستي کونين، گرد پاپوش است
سکون ز مرکز و گردش بجاست از پرگار
پياله
در
حرکت، صحبت آرميده خوش است
تمام سوز نگشت از شتاب، پروانه
سفر
در
آتش سوزان عنان کشيده خوش است
خزان ز جمع دل پاره پاره فارغ شد
مرا همان جگر پاره پاره
در
پيش است
اشاره فهم نه اي، ورنه پيش اهل نظر
ز گفتگوي صريح اين اشاره
در
پيش است
به گرد اهل توکل کجا رسي زاهد؟
ترا که صد گره از استخاره
در
پيش است
به خاکساري اگر پيش مي رود ره عشق
گل پياده ز سرو سواره
در
پيش است
ميان کعبه و بتخانه مانده ام حيران
که گوي کودک بي معرفت
در
اعراف است
شراب روشن اگر روي
در
زوال آورد
خوشم که سر زدن ماهتاب نزديک است
ز عيد روزه شود بسته گر
در
جنت
خوشم که ميکده را فتح باب نزديک است
ز باده توبه
در
ايام نوجواني کن
برآ ز بحر خطر تا کنار نزديک است
ز رنگ عالم ايجاد، بوي خون شنود
کسي که روي دلش
در
جهان بيرنگ است
فريب نازکي دست آن نگاه مخور
که
در
فشردن دل، سخت آهنين چنگ است
به زعم بيخبران بال مي زنم ز نشاط
وگرنه
در
قفسم جاي بوي گل تنگ است
حصار عافيت جان ماست غفلت ما
که ايمن است ز نشتر رگي که
در
سنگ است
مشو ز سختي ايام نااميد که لعل
ز آفتاب خورد رزق اگر چه
در
سنگ است
به خرمن دگران هر که مي پرد چشمش
هزار رخنه فزون
در
دلش چو غربال است
اگر به چشم بصيرت نظر کني صائب
چه نيشها که نهان
در
پرند اقبال است
سرود مجلس ما جوش مستي ازل است
بط شراب
در
اينجا خروس بي محل است
حضور عالم ايجاد
در
قرار دل است
سفر اگر همه يک منزل است بار دل است
فغان که ديده جوهرشناس نيست ترا
وگرنه گوهر مقصود
در
کنار دل است
اگر به خضر نگردد دچار
در
ظاهر
همان تپيدن پوشيده رهنماي دل است
ز چشمه آينه جويبار گردد صاف
صفاي عالم ايجاد
در
صفاي دل است
ز طفل مشربي ما به خنده تن
در
داد
وگرنه غنچه شدن باغ دلگشاي دل است
به آفتاب حقيقت کسي رسد صائب
که همچو سايه شب و روز
در
قفاي دل است
صفحه قبل
1
...
1434
1435
1436
1437
1438
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن