167906 مورد در 0.14 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • روان شدي و مرا از ميان همچون موي
    به آشکار ببستي و در نهان آويخت
  • بماند تا به قيامت به موي آويزان
    کسي که يک سر مويي در آن ميان آويخت
  • عنان گشاده به دنباله تو آب دو چشم
    دو دسته مردمک ديده در عنان آويخت
  • دلم ز ديده برون شد، بماند در مژگان
    گزير کرد ز باران به ناودان آويخت
  • کشيد خصم تو تيغ و مرا شفيعي نه
    که دست مصلحتي در ميان تواند داشت
  • حساب وصل مدان، خسروا، اگر شيرين
    به خواب در بر فرهاد مبتلا خفته ست
  • رفيق راست گزين کادمي ميان کسان
    اگر چه راست در آيد بدان که بايد راست
  • حکيم پهلوي بدخو چنان شد از ره دور
    که در ميان مخالف کسي سرايد راست
  • تو هم خطا کني، ار باشدت در اصل خطا
    که از مشيمه کژ آدمي نيابد راست
  • به نيم دايره ماند هلال در گردش
    هزار نقطه ز نقش ستارگان پيداست
  • ز جور چشم تو تن در دهم به بيماري
    چو نقد عافيت اندر زمانه ناياب ست
  • گر آب ديده کنم، طعنه هاي سخت مزن
    که همچو خشت زدن در ميانه آب ست
  • ميان غنچه و گل هيچ کس نمي گنجد
    مگر صبا که بسي در ميانشان بوده ست
  • يقين که صورت جانها تمام بتوان ديد
    ازان صفا که در آن سينه چو بلور است
  • هنوز مستم ازان مي که روزيم دادي
    هنوز در دل من آن خمار ديرينه ست
  • آنچه ز تو حاجت خسرو بود
    در برش انداز که مولاي تست
  • بخت بدم به نشود ز آب چشم
    زانکه سعادت نه در اين انجم است
  • من به صفا کي رسم از درد خم
    فتنه ساقيم چو دم در دم است
  • چون که پيوند توست گل، اي خار
    نيش در حق او نه از هنر است
  • هر چه تسخير کيف يحيي الارض
    خواند بلبل به خط سبزه در است
  • وقت او خوش که در چنين وقتي
    باده بر دست و نازنين به بر است
  • صرفه خشک زاهدان را باد
    هر چه ما راست در شراب تر است
  • هر که در پيش چشم روشن ماست
    گوييا آفت دل و تن ماست
  • بنده خسرو به ناله در ره عشق
    کاروان غم ترا جرس است
  • نظري کن کز آن دو چشم سياه
    ديده در انتظار يک نظر است