167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • اي پندگو، چه در پي جانم نشسته اي
    انگار کان پرنده درين آشيانه نيست
  • اي دل، غمين مباش که جانان رسيدني ست
    در کام تسمه چشمه حيوان رسيدني ست
  • پروانه وار پيش روم بهر سوختن
    کان شمع ديده در شب هجران رسيدني ست
  • در ره بساط لعل ز خون جگر کشم
    کان نازنين چو سرو خرامان رسيدني ست
  • با خويش مي زدم که فراق ار چنين بود
    اين چاشنيت در بن دندان رسيدني ست
  • اي آرزوي ديده، دلم در هواي تست
    جانم اسير سلسله مشک ساري تست
  • تا ديده در جمال تو ديدن گرفته است
    خونابه ها ز چشم چکيدن گرفته است
  • در جان هزار گونه جراحت پديد شد
    لب را به قهر ما چو گزيدن گرفته است
  • دل را هواي شربت و آب زلال نيست
    در عاشقي چو زهر چشيدن گرفته است
  • در گريه يافت ديده خيالات ابرويت
    دل گير بود زلف تو، وين خون گرفته است
  • بهر خيال خاک قدوم تو چشم ما
    بر هر مژه دو صد در مکنون گرفته است
  • از عشق دوست سينه خسرو شده به سوز
    يعني درون در آتش و بيرون گرفته است
  • در طوق بندگيش رود دل به عاقبت
    هر فاخته که خدمت سرو روان گرفت
  • در گريه نام زلف تو بگذشت بر زبان
    گريه گره ببست و ز حيرت زبان گرفت
  • در ماهتاب دوش خرامان همي شدي
    ماهت بديد و چادر شب پيش رو گرفت
  • بوسيدم آن لب و ز شکر مي ماند سخن
    يعني بخواهد اين نمکم در گلو گرفت
  • جان برده بود خسرو مسکين ز نيکوان
    عشق تو ناگهانش در آمد، فرو گرفت
  • از رشک تا به صبح نخفتم که جعد او
    پيچيده در ميانش و بالاي او بخفت
  • بگرفت چارسوي رخت زلف و هيچ وقت
    يک شب جهان چو روي تو در چارده نداشت
  • در ضبط آفتاب نشد ملک نيم روز
    کز زلف عنبرين تو قير سيه نداشت
  • گر هيچ در رهي گذرانش رسيده اي
    يک ره ازان سوار خبر ده که تا کجاست
  • آن ناخداي ترس، همه روز مست ناز
    ديوانه چو من همه شب در خمار اوست
  • ماييم کافتاب غلام جمال ماست
    صد عيد نو در ابروي همچون هلال ماست
  • تا چشم اختران نرسد در کمال ما
    چرخ کبود پرده عين الکمال ماست
  • در پيش ما بهاي جهان است کنجدي
    آن نيست کنجد و اگر آن هست، خال ماست