167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • لب تو در دل من بنشسته ست
    نمکي را به کباب آلوده ست
  • کور شد اين دل، فتاد در چه تاريک غم
    باد ازين کورتر، گر نگران تو نيست
  • عمر به پايان رسيد در هوس روي دوست
    برگ صبوري کراست بي رخ نيکوي دوست
  • قبله اسلاميان کعبه بود در جهان
    قبله عشاق نيست جز خم ابروي دوست
  • اي نفس صبحدم، گر نهي آنجا قدم
    خسته دلم را بجو در شکن موي دوست
  • جان بفشانم ز شوق در ره باد صبا
    گر برساند به ما صبحدمي بوي دوست
  • در چمن جان من سرو خرامان يکي ست
    نرگس رعناش دو، غنچه خندان يکي ست
  • غايت آنها که از جفاي تو ديدم
    نور يقين داشت در دلم به سرايت
  • گر تنم از دست غم ز پاي در آمد
    سرنکشم، تا منم، ز قيد و فايت
  • چون بينمت به ناگه، خواهم که جاي سازم
    در سينه فگارم اندر درون ريشت
  • چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
    آب حيات ريزد از چشمه زلالت
  • بيچاره من بماندم محروم از چنان روي
    تا چشم کيست، يا رب، پيوسته در جمالت
  • از بس که در فراقت بسيار کرد پرسش
    يکبارگي بماندم شرمنده خيالت
  • نزديک شد هلاکم، پرسيدني نکردي
    کاي دور مانده از من، در هجر چيست حالت؟
  • آن را که صد هزار دل آرميده بود
    در نوبت غم تو يکي از هزار نيست
  • از وعده در گذر که شکيباييم نماند
    وز عشق بر شکن که گه انتظار نيست
  • مردي که در شمار بود اين زمان کجاست؟
    کو را درين زمانه غم بيشمار نيست
  • در فتنه و بلا چه کند، گر نه اوفتد
    خسرو کش از نظاره خوبان گزير نيست
  • با من مگو حکايت جمشيد و افسرش
    خاک در سراي مغان کم ز تاج نيست
  • خسرو نديد مثل تو در کاينات هيچ
    ز اهل نظر که جز صفت چشم کاج نيست
  • ناوک زني چو غمزه او در زمانه نيست
    چون جان من خدنگ بلا را نشانه نيست
  • ديوانه گشت خلق و به صحرا افتاد، ازانک
    در شهر بي حکايت تو هيچ خانه نيست
  • جز با خط تو عشق نبازند عاشقان
    در خط ديگران رقم عاشقانه نيست
  • من در دم پسين، تو بهانه گمان بري
    معلوم گرددت نفسي کاين بهانه نيست
  • مشنو حديث بي خبران در بيان عشق
    داني که احسن القصص اندر فسانه نيست