نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
ماند
در
ناله هم اندر غم تو خسرو، ازآنک
بلبل اينجاست، وليکن گل و سوسن آنجاست
سبزه چون خضر ز پيراهن خاکش برخاست
در
هواي عدم آن چشمه حيوان چونست
مردمان باز مپرسيد ز خسرو که کنون
در
غم دوست ترا ديده گريان چونست
روزي آن نرگس پر خواب به رويم بگشاد
مردمي نيست که بر غمزدگان
در
بسته ست
تن که بر وي نوزد باد هوايي، مرده ست
دل که
در
وي نبود زندگيي، مردارست
خسروا،
در
دل افسرده نگيرد غم عشق
هست جايي اثر سوز نمک کافگارست
در
سرم تا ز سر زلف تو سودايي هست
دل شيداي مرا با تو تمنايي هست
در
ره عشق منه زاهد بيچاره قدم
گر ز بيگانه و خويشت غم و پروايي هست
باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو ديد
در
چمن بيش نگويد گل رعنايي هست
هندوي خال مبارک به رخت مقبل شد
گشت پرويز که
در
سلک تو لالايي هست
پست شد خسرو مسکين به لگدکوب فراق
مور
در
خاک فرو رفت، سليمان چونست
چشم خسرو نتوان بست که
در
خواب مبين
منع هندو نتوان کرد که صورت مپرست
من اگر نمي توانم حق خدمت زيادت
کم ازين که جان شيرين بدهم
در
آرزويت
جان دهم
در
پاش، ار چه بي وفاست
دل بدو بخشم که دلداري خوش است
بلبل شوريده را از عشق گل
در
چمن با صحبت خاري خوش است
راستي را سرو
در
نشو و نماست
از قد يارم نموداري خوش است
تير چشم او جهان
در
خون گرفت
ليک از دستت کمان داري خوش است
خسروا، با بيدلي خو کن که دل
هم دران گيسوي خم
در
خم خوش است
کار بالاي تو تا بالا گرفت
در
همه دلها خيالت جا گرفت
مي گرفتم لذتي از عمر خويش
کامدي تو
در
دل من جا گرفت
بد همي گفتند و مي نشيند هيچ
عاقبت گفت بدانش
در
گرفت
دل غبار سوز خود بيرون فگند
عالمي
در
خون و خاکستر گرفت
لعل او
در
دلبري استاد بود
خط دکان زاستاد بالاتر گرفت
مردم از کوي تو چون بيدل نرفت
هر که
در
ميخانه شد عاقل نرفت
عمر
در
سر شد به رسوايي عشق
وين هوس از جان بي حاصل نرفت
صفحه قبل
1
...
1429
1430
1431
1432
1433
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن