167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • ماند در ناله هم اندر غم تو خسرو، ازآنک
    بلبل اينجاست، وليکن گل و سوسن آنجاست
  • سبزه چون خضر ز پيراهن خاکش برخاست
    در هواي عدم آن چشمه حيوان چونست
  • مردمان باز مپرسيد ز خسرو که کنون
    در غم دوست ترا ديده گريان چونست
  • روزي آن نرگس پر خواب به رويم بگشاد
    مردمي نيست که بر غمزدگان در بسته ست
  • تن که بر وي نوزد باد هوايي، مرده ست
    دل که در وي نبود زندگيي، مردارست
  • خسروا، در دل افسرده نگيرد غم عشق
    هست جايي اثر سوز نمک کافگارست
  • در سرم تا ز سر زلف تو سودايي هست
    دل شيداي مرا با تو تمنايي هست
  • در ره عشق منه زاهد بيچاره قدم
    گر ز بيگانه و خويشت غم و پروايي هست
  • باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو ديد
    در چمن بيش نگويد گل رعنايي هست
  • هندوي خال مبارک به رخت مقبل شد
    گشت پرويز که در سلک تو لالايي هست
  • پست شد خسرو مسکين به لگدکوب فراق
    مور در خاک فرو رفت، سليمان چونست
  • چشم خسرو نتوان بست که در خواب مبين
    منع هندو نتوان کرد که صورت مپرست
  • من اگر نمي توانم حق خدمت زيادت
    کم ازين که جان شيرين بدهم در آرزويت
  • جان دهم در پاش، ار چه بي وفاست
    دل بدو بخشم که دلداري خوش است
  • بلبل شوريده را از عشق گل
    در چمن با صحبت خاري خوش است
  • راستي را سرو در نشو و نماست
    از قد يارم نموداري خوش است
  • تير چشم او جهان در خون گرفت
    ليک از دستت کمان داري خوش است
  • خسروا، با بيدلي خو کن که دل
    هم دران گيسوي خم در خم خوش است
  • کار بالاي تو تا بالا گرفت
    در همه دلها خيالت جا گرفت
  • مي گرفتم لذتي از عمر خويش
    کامدي تو در دل من جا گرفت
  • بد همي گفتند و مي نشيند هيچ
    عاقبت گفت بدانش در گرفت
  • دل غبار سوز خود بيرون فگند
    عالمي در خون و خاکستر گرفت
  • لعل او در دلبري استاد بود
    خط دکان زاستاد بالاتر گرفت
  • مردم از کوي تو چون بيدل نرفت
    هر که در ميخانه شد عاقل نرفت
  • عمر در سر شد به رسوايي عشق
    وين هوس از جان بي حاصل نرفت