نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
فيض او
در
صفا سکينه روح
فضل او
در
وفا سفينه نوح
قابل نور امر شد به همه
در
خور خود نه
در
خور کلمه
هر که
در
بند قيلها افتاد
عقل او
در
عقيله ها افتد
عقل
در
دست يک رمه خود راي
چون چراغي است
در
طهارت جاي
آنکه زيشان حکيم تر
در
کار
در
نهان گزدمست و پيدا يار
در
سخا کند و
در
جفا تيزند
همچو بهمان بهمن انگيزند
عقل
در
بند امر بنشسته
نفس
در
شوق عقل دل خسته
در
سخن
در
ببايدت سفتن
ورنه گنگي به از سخن گفتن
عقل چون برگشاد زاغ هوس
در
کشد چون تذرو سر
در
خس
درد بي علم تخم
در
شوره است
علم بي درد سنگ
در
کوره است
علم جويي که
در
تباهي بود
روي او چون
در
آب ماهي بود
در
ره او سخن فروششي نيست
در
رهش بهتر از خموشي نيست
علم
در
مغزت و عمل
در
پوست
همچو نور جراغ و روغن اوست
طمع از
در
آبدار ببر
خرزي را چه ره بود زي
در
تا از اين سايه
در
هراسي تو
در
ز خرمهره کي شناسي تو
هر چه
در
کائنات جزو کل اند
در
ره عشق طاقهاي پل اند
در
جهاني که عشق گويد راز
عقل باشد
در
آن جهان غماز
غرقه گشت و بداد جان
در
آب
گشت جان و تنش
در
آب خراب
هست
در
بند لقلقه مانده
از
در
معني و خبر رانده
نه ورا بنده اي نه
در
بندي
از
در
گريه اي چرا خندي
پاره اي راه نيک داري پيش
از
در
نفس تا
در
دل خويش
عشق
در
کوي غيب حالت او
صدق
در
ره دين مقالت او
مار با گيسويند مشتي تر
زهر
در
يشک و مهره ني
در
سر
مرد را
در
لباس خلقان جوي
گنج
در
کنجهاي ويران جوي
مور باشد هميشه
در
تک و تاز
مرد باشد چو باز
در
پرواز
شهوت اسبست و خشم سگ
در
تن
معتدل دار هردو را
در
فن
زانکه داند کسي که رايض خوست
کانچه
در
سگ نکو
در
اسب نکوست
تا کيان را گرفته اي
در
بر
تا کيان را نشانده اي بر
در
از پي دين و شغل پردازي
هيچ
در
بسته نيست
در
تازي
هست مي
در
نهاد خود پيوست
در
کف پاي عقل و بر سر دست
مال بر کف چو پيل بر کشتيست
مال
در
دل چو آب
در
کشتيست
مرد
در
راه خويش چاهي ديد
خويشتن را
در
آن پناهي ديد
بود
در
شهر بلخ بقالي
بي کران داشت
در
دکان مالي
در
زمان هر دو دست خود بگشاد
گفت
در
دست نيستم جز باد
مکن اي دوست
در
سراي عمل
عقل را خرج
در
غرور امل
زان
در
آوردن رسول از
در
زان برون کردن فضول از سر
بر فلک شو که
در
جهان وجود
هر که برتر کريم تر
در
جود
هر که جوياي عالم غيب است
شمع
در
دست و اشک
در
جيب است
زين دو گر
در
فنا نپرهيزي
در
بقا از درونشان خيزي
مرد تا
در
جهان دين نرسد
از گمان
در
ره يقين نرسد
تو که
در
بند حرص و آز شدي
همچو زر
در
دهان گاز شدي
زهد عيسي و حرص قارون بين
گفته
در
شأن آن و
در
حق اين
هست شکرانه اي کنون
در
خورد
زانکه
در
مال من تصرف کرد
هر کرا
در
بطانه يار بدست
دانکه
در
صحن خانه مار بدست
صورتش خامش و سخن
در
وي
تن او نو و جان کهن
در
وي
در
ره عاشقي جفا نه رواست
هم رخ دوست
در
بلا نه رواست
وقت را شکر کن که
در
ايام
زاده اي
در
ميانه اسلام
هم ز دست خودت
در
اين بنياد
پاي
در
گل بماند و سر بر باد
در
جهان حيدران اگر بسند
در
ره دين به گرد او نرسند
کوس
در
گوش دلخروش خروش
تير
در
چشم مرد مردم پوش
صفحه قبل
1
...
141
142
143
144
145
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن