167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در نگين خانه نگين جلوه ديگر دارد
    بر سر دار فنا مسند منصور خوش است
  • چند در پرده کسي راز خود اظهار کند؟
    ارني گفتن موسي به سر طور خويش است
  • پرده پوشي چو خموشي نبود نادان را
    کز نظرها کجي تير نهان در کيش است
  • پيشي قافله ما به سبکباري نيست
    هر که برداشته بار از دگران در پيش است
  • حلقه ماتمش از طوق گريبان باشد
    هر سري را که غم خاک شدن در پيش است
  • دامن پاک بود جامه مردان را زيب
    ورنه صد پيرهن از جامه کفن در پيش است
  • حاصل چشمه بينايي اگر آب حياست
    چاه از چشم حسودان وطن در پيش است
  • نتواني لب اگر از سخن حق بستن
    همچو منصور ترا دار و رسن در پيش است
  • گر به گفتار توان رتبه کردار گرفت
    صائب از خوش سخنان خامه من در پيش است
  • مي خراشد جگر سنگ، فغان جرسش
    يارب اين قافله را چشم که در دنبال است؟
  • يوسفي را که نديده است زليخا در خواب
    يکي از جلوه گران سر بازار دل است
  • غنچه تا کرد دهن باز، در آتش افتاد
    نفس خوش نزند هر که گرفتار دل است
  • خار گل مي شود از پرتو روشن گهران
    مژه در ديده خونبار خيابان گل است
  • مشت خاکستري از نغمه سرايان مانده است
    زان چراغي که نهان در ته دامن گل است
  • نقد شادي که چو اکسير نهان بود، امروز
    جمع يکجا همه در پله ميزان گل است
  • چون نسيم سحري نيست قرارش صائب
    هر که را نعل در آتش ز تکاپوي گل است
  • در تنوري چه نفس راست نمايد طوفان؟
    سر اين باده پر زور گرفتن ستم است
  • عشق در عقل تهي مغز عبث پيچيده است
    پنجه با مردم بي زور گرفتن ستم است
  • زخم در کان نمک کهنه نگردد صائب
    دل ازين عالم پر شور گرفتن ستم است
  • سرد شد معرکه عالم و چون بيخبران
    همچنان در سر ما ذوق تماشا گرم است
  • گل ز شبنم نتوانست عرق کردن خشک
    بس که در کوي تو بازار تماشا گرم است
  • مي توان يافت ز سي پاره ماه رمضان
    آنچه ز اسرار الهي همه در قرآن است
  • هست در غنچه لب بسته اين ماه نهان
    گلستاني که نسيمش نفس رحمان است
  • ماه رويي که شب قدر بود يک خالش
    در سراپرده ماه رمضان پنهان است
  • نيست در قافله گريه ما پيش و پسي
    صدف ديده ما پر گهر غلطان است
  • هر کسي دست ارادت به رکابي زده است
    سر سودازدگان در قدم چوگان است
  • بيخودي برد به جولانگه مقصود مرا
    اي خوش آن خواب که مفتاح در زندان است
  • هر که در دايره پرده نشينان سخن
    بي طلب پاي نهد، سنگ ته دندان است
  • يوسف افتاد گر از مکر زليخا در بند
    مصر از جوش خريدار به من زندان است
  • شاهدي نيست سزاوار تماشا، ورنه
    در گل تيره ما آينه ها پنهان است
  • صبح اقبالي اگر در افق امکان هست
    رخنه سينه و چاک جگر مردان است
  • در مصافي که زند موج بلا جوهر تيغ
    تيغ از دست فکندن سپر مردان است
  • هر سري در خور اقبال، کلاهي دارد
    سايه دار فنا تاج سر مردان است
  • سفر اهل جهان در طلب کام بود
    از سر کام گذشتن سفر مردان است
  • نقد هر طايفه اي در خور همت باشد
    آسمان دامن پر سيم و زر مردان است
  • چرخ، سيبي است که طفلي به هوا افکنده است
    در مقامي که عروج نظر مردان است
  • در مقامي که سخن از هنر و عيب کنند
    عيب خود فاش نمودن هنر مردان است
  • به ته بار گرانسنگ امانت رفتند
    کوه در تاب ز تاب کمر مردان است
  • آب در ديده خورشيد فلک گرداندن
    چشمه کاري ز فروغ گهر مردان است
  • شب تاريک که در چشم جهان ميل کشد
    سرمه ديده حيران سحرخيزان است
  • آفتابي که بود ايمن از آسيب زوال
    فرش در کلبه ويران سحرخيزان است
  • گوي زرين مه و مهر درين سبز چمن
    روز و شب در خم چوگان سحرخيزان است
  • گوش امن و دم آسوده و آرامش جان
    جمع در بزم حکيمانه خاموشان است
  • مطلب نور بصيرت ز پريشان سخنان
    کاين چراغي است که در خانه خاموشان است
  • خواب در پرده چشمش نمک سوده شود
    هر که را گوش به افسانه خاموشان است
  • راز پوشيده نه کوزه سربسته چرخ
    در لب خامش پيمانه خاموشان است
  • اگر آن مخزن اسرار کليدي دارد
    بي سخن، قفل در خانه خاموشان است
  • مي نابي که ندارد رگ خامي صائب
    فرش در گوشه ميخانه خاموشان است
  • دل بيدار ازين صومعه داران مطلب
    کاين چراغي است که در محفل درويشان است
  • در زميني که ازو بوي دل آيد به مشام
    پا بيفشار که سر منزل درويشان است