167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • مردمي کن برقع از رخ برفکن
    تا دل و دين هر دو در بازيم ما
  • وه که اگر روي تو در نظر آيد مرا
    عيش زخورشيد و مه روي نمايد مرا
  • خون مرا آب کرد گريه که در خدمتت
    پيش ز من دور باد هيچ نيايد مرا
  • در طلبت عاشقان گر قدم از سر کنند
    هيچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را
  • اي رخ زيباي تو آينه سينه ها
    روي ترا در خيال زين نمط آيينه ها
  • اي سرفراز، تيغ اجل در قفا رسيد
    سر راست دار، کج چه نهادي کلاه را
  • نه من به اختيار چنين مست و بيخودم
    چيزيست در دلم که چنين مي کند مرا
  • يکي در ابر بهاري نگر، ز رشته صبح
    چگونه مي گسلد دانه هاي لؤلؤ را
  • سفر چگونه توان کرد در چنين وقتي
    ز دست چون بتوان داد روي نيکو را
  • کسي که بر در ميخانه تکيه گاهي يافت
    چه التفات نمايد به مسند دارا
  • غريق بحر محبت اگر شوي، خسرو
    در يقين به کف آور ز قعر اين دريا
  • اي صبا، بوسه زن ز من در او را
    ور برنجد، لب چو شکر او را
  • گر ديده به خاک در نريزد
    از دور بس است گرد ما را
  • کافر نکند با دل من آنچه تو کردي
    يعني که در اسلام روا باشد از اينها
  • در عاشقي ملامت خسرو بود چنانک
    بر ريش تازه داغ نهي دردمند را
  • از رشک چشم خويش نبينم رخ تو من
    تو هم مبين در آينه رخسار خويش را
  • گر همره ايشان روي، اي باد، در آن راه
    زنهار بجويي دل آواره ما را
  • گرفتار خيالات لبش گشتم همين باشد
    اثر هر گه مگس در خواب ببيند شکرستان را
  • چه باشد گر شبي پرسد که در شبهاي تنهايي
    غريبي زير ديوارش چگونه مي کند شبها
  • پيموده ساقي در قدح بيهوشي عشاق را
    گويي فزون با بنده داد آن ساغر پيموده را
  • بحمدالله که بيداري شبهايم نشد ضايع
    بديدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
  • بوي وصال در خور اين روزگار نيست
    ضايع مکن به دلق گدايان گلاب را
  • دلم در عاشقي آواره شد آواره تر بادا
    تنم از بيدلي بيچاره شد بيچاره تر بادا
  • پاسنگ خويش بودم در گوشه صبوري
    بادي ز سويت آمد اندر ربود ما را
  • نشان نماند ز نقشم، کجاست عارض او
    که در کشد قلم اين نقش بي نشان مرا