نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
بيم است که سودايت ديوانه کند ما را
در
شهر به بدنامي افسانه کند ما را
چناني
در
نظر نظارگان را
که رونق بشکني مه پارگان را
تو
در
خواب خوش و من بي تو هر شب
شمارم تا سحر سيارگان را
روي گر، اي صبا،
در
خانه او
بگويي قصه آوارگان را
نگارا بلبل اينک مي کند بانگ
روان کن
در
چمن سرو روان را
مرا گفتي مبين
در
من به گل بين
به گل نسبت مکن روي چنان را
گل اندک عمر و چندان باد
در
سر
چگونه خنده نايد گلستان را
در
اين موسم که از تأثير نوروز
جهان نو روزگاري کرد پيدا
چو بگشايي لب شکر شکن را
لبا لب
در
شکرگيري سخن را
شدي
در
بوستان روزي به گل گشت
نمودي روي خوبان چمن را
درآمد
در
دل آن سلطان دلها
دل من زنده شد زان جان دلها
ز بس دلها که
در
کوي تو افتاد
شده زاغ و زغن مهمان دلها
عذابي دارم از تو گر چه هستي
ز رحمت آيتي
در
شأن دلها
ز عشقت کو به دل تخم وفا ريخت
مرا
در
سينه مي ريزد سنانها
بشکفت گلها
در
چمن، اي گلستان من بيا
سرو ايستاده منتظر، سرو روان من
گر کسي را
در
جهان از طلعت ديدار خويش
طالعي آمد نکو نيکوتر آمد مر مرا
در
خم گيسوي کافر کيش داري تارها
بهر گمره کردن پاکانست اين زنارها
هست
در
کوي تو بستانهاي غم تا بنگري
سبزه ها کز گريه رسته از ته ديوارها
عاشق کاه و علف دل نيست، بل نقل سگانست
چون دل گاوان که بفروشند
در
بازارها
گم شدم
در
سر آن کوي، مجوييد مرا
او مرا کشت شدم زنده، مموييد مرا
وه که سوز درونم خبري نيست ترا
در
غمت مردم و با من نظري نيست ترا
گر سرم
در
سر سودات رود نيست عجب
سر سوداي تو دارم غم سر نيست مرا
نازنينا، زين هوس مردم که خلق
با تو روزي
در
سخن بيند مرا
دل چو نطفه
در
رحم خون مي خورد
تا چرا زاد اين چنين مادر ترا
در
هواي وصل جان افروز تو
پاي بند درگه نازيم ما
صفحه قبل
1
...
1421
1422
1423
1424
1425
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن