167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • بيم است که سودايت ديوانه کند ما را
    در شهر به بدنامي افسانه کند ما را
  • چناني در نظر نظارگان را
    که رونق بشکني مه پارگان را
  • تو در خواب خوش و من بي تو هر شب
    شمارم تا سحر سيارگان را
  • روي گر، اي صبا، در خانه او
    بگويي قصه آوارگان را
  • نگارا بلبل اينک مي کند بانگ
    روان کن در چمن سرو روان را
  • مرا گفتي مبين در من به گل بين
    به گل نسبت مکن روي چنان را
  • گل اندک عمر و چندان باد در سر
    چگونه خنده نايد گلستان را
  • در اين موسم که از تأثير نوروز
    جهان نو روزگاري کرد پيدا
  • چو بگشايي لب شکر شکن را
    لبا لب در شکرگيري سخن را
  • شدي در بوستان روزي به گل گشت
    نمودي روي خوبان چمن را
  • درآمد در دل آن سلطان دلها
    دل من زنده شد زان جان دلها
  • ز بس دلها که در کوي تو افتاد
    شده زاغ و زغن مهمان دلها
  • عذابي دارم از تو گر چه هستي
    ز رحمت آيتي در شأن دلها
  • ز عشقت کو به دل تخم وفا ريخت
    مرا در سينه مي ريزد سنانها
  • بشکفت گلها در چمن، اي گلستان من بيا
    سرو ايستاده منتظر، سرو روان من
  • گر کسي را در جهان از طلعت ديدار خويش
    طالعي آمد نکو نيکوتر آمد مر مرا
  • در خم گيسوي کافر کيش داري تارها
    بهر گمره کردن پاکانست اين زنارها
  • هست در کوي تو بستانهاي غم تا بنگري
    سبزه ها کز گريه رسته از ته ديوارها
  • عاشق کاه و علف دل نيست، بل نقل سگانست
    چون دل گاوان که بفروشند در بازارها
  • گم شدم در سر آن کوي، مجوييد مرا
    او مرا کشت شدم زنده، مموييد مرا
  • وه که سوز درونم خبري نيست ترا
    در غمت مردم و با من نظري نيست ترا
  • گر سرم در سر سودات رود نيست عجب
    سر سوداي تو دارم غم سر نيست مرا
  • نازنينا، زين هوس مردم که خلق
    با تو روزي در سخن بيند مرا
  • دل چو نطفه در رحم خون مي خورد
    تا چرا زاد اين چنين مادر ترا
  • در هواي وصل جان افروز تو
    پاي بند درگه نازيم ما