نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مجموعه اشعار اقبال لاهوري
خود بداني پادشاهي قاهري است
قاهري
در
عصر ما سوداگري است
بي نياز از کارگاه او گذر
در
زمستان پوستين او مخر
کشتن بي حرب و ضرب آئين اوست
مرگها
در
گردش ماشين اوست
گوهرش تف دار و
در
لعلش رگ است
مشک اين سوداگر از ناف سگ است
صد گره افکنده ئي
در
کار خويش
از قماش او مکن دستار خويش
در
جهان ذکر و فکر انس و جان
تو صلوت صبح، تو بانگ اذان
لذت سوز و سرور از لا اله
در
شب انديشه نور از لا اله
مکتب از وي جذبه ي دين
در
ربود
از وجودش اين قدر دانم که بود
مؤمن و از رمز مرگ آگاه نيست
در
دلش لا غالب الا الله نيست
تا دل او
در
ميان سينه مرد
مي نينديشد مگر از خواب و خورد
قم باذني گوي و او را زنده کن
در
دلش الله هو را زنده کن
آن نوا
در
سينه پروردن کجا
وز دمي صد غنچه وا کردن کجا
نغمه ي من
در
گلوي من شکست
شعله ئي از سينه ام بيرون نجست
در
نفس سوز جگر باقي نماند
لطف قرآن سحر باقي نماند
در
نسازد با دواها جان زار
تلخ و بويش بر مشامم ناگوار
تلخي او را فريبم از شکر
خنده ها
در
لب بدوزد چاره گر
مهر تو بر عاصيان افزون تر است
در
خطا بخشي چو مهر مادر است
با پرستاران شب دارم ستيز
باز روغن
در
چراغ من بريز
فکر من
در
فهم دين چالاک و چست
تخم کرداري ز خاک من نه رست
بنده ئي چون لاله داغي
در
جگر
دوستانش از غم او بي خبر
در
بيابان مثل چوب نيم سوز
کاروان بگذشت و من سوزم هنوز
جان ز مهجوري بنالد
در
بدن
ناله ي من واي من اي واي من
ديوان امير خسرو
چشمه عمرست و خلقي
در
پيش، حيفي قويست
آشنايي با چنان دريا، چنين خاشاک را
وگر سوزيم
در
عالم کسي دلسوز ما نبود
زبس کز مهربانان رفت سوز مهربانيها
غم آرد ياد شاديهاي رفته
در
دل خسرو
چو ياد تندرستي و زمان شادمانيها
صفحه قبل
1
...
1420
1421
1422
1423
1424
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن