167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مجموعه اشعار اقبال لاهوري

  • بحر و بر از زور طوفانش خراب
    در نگاه او پيام انقلاب
  • درس لا خوف عليهم مي دهد
    تا دلي در سينه ي آدم نهد
  • عزم و تسليم و رضا آموزدش
    در جهان مثل چراغ افروزدش
  • من نميدانم چه افسون مي کند
    روح را در تن دگرگون مي کند
  • در رضاي حق فنا شو چون سلف
    گوهر خود را برون آر از صدف
  • در ظلام اين جهان سنگ و خشت
    چشم خود روشن کن از نور سرشت
  • مي شود در علم و فن صاحب نظر
    از وجود خود نگردد با خبر!
  • نقش حق را از نگين خود سترد
    در ضميرش آرزوها زاد و مرد
  • بي نصيب آمد ز اولاد غيور
    جان به تن چون مرده ئي در خاک گور
  • در دل شان آرزوها بي ثبات
    مرده زايند از بطون امهات
  • قوت فرمان روا معبود او
    در زيان دين و ايمان سود او
  • بند غيرالله را نتوان شکست
    در جهان آغاز کار از حرف لاست
  • ميکند صد ره نشين را ره نورد
    بنده را با خواجه خواهي در ستيز؟
  • ريز ريز از ضرب او لات و منات
    در جهات آزاد از بند جهات
  • عالمي در آتش او مثل خس
    اين همه هنگامه ي لا بود و بس
  • هم چنان بيني که در دور فرنگ
    بندگي با خواجگي آمد بجنگ
  • فکر او در تند باد لا بماند
    مرکب خود را سوي الا نراند
  • در محبت پخته کي گردد خليل
    تا نگردد لا سوي الا دليل
  • برگ و ساز او ز قرآن عظيم
    مرد درويشي نه گنجد در گليم
  • با سلاطين در فتد مرد فقير
    از شکوه بوريا لرزد سرير
  • در کنامي ماند زار و سرنگون
    پر نه زد اندر فضاي نيلگون
  • فقر کافر خلوت دشت و در است
    فقر مؤمن لرزه ي بحر و بر است
  • واي ما اي واي اين دير کهن
    تيغ لا در کف نه تو داري نه من
  • دل ز غير اله به پرداز اي جوان
    اين جهان کهنه در باز اي جوان
  • داستان او مپرس از من که من
    چون بگويم آنچه نايد در سخن