167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

مجموعه اشعار اقبال لاهوري

  • خفته در خاکش حکيم غزنوي
    از نواي او دل مردان قوي
  • من ز پيدا، او ز پنهان، در سرور
    هر دو را سرمايه از ذوق حضور
  • اندرون خويش جويد لا اله
    در ته شمشير گويد لا اله
  • فکر جان کن چون زنان بر تن متن
    همچو مردان گوي در ميدان فکن
  • زنده ئي تا سوز او در جان تست
    اين نگه دارنده ي ايمان تست
  • يک زمان خود را به دريا در فکن
    تا روان رفته باز آيد به تن
  • چشم او بر زشت و خوب کائنات
    در نگاه او غيوب کائنات
  • لاله را در وادي و کوه و دمن
    از دميدن باز نتوان داشتن
  • گنبدي در طوف او چرخ برين
    تربت سلطان محود است اين
  • آنکه چون کودک لب از کوثر بشست
    گفت در گهواره نام او نخست
  • برق سوزان تيغ بي زنهار او
    دشت و در لرزنده از يلغار او
  • شوخي فکرم مرا از من ربود
    تا نبودم در جهان دير و زود
  • مهر گردون از جلالش در رکوع
    از شعاعش دوش مي گردد طلوع
  • شهر غزنين يک بهشت رنگ و بو
    آب جوها نغمه خوان در کاخ و کو
  • آن همه مشتاقي و سوز و سرور
    در سخن چون رند بي پروا جسور
  • مرد حق آن بنده ي روشن نفس
    نايب تو در جهان او بود و بس
  • قلب او نامحکم و جانش نژند
    در جهان کالاي او نا ارجمند
  • در مصاف زندگاني بي ثبات
    دارد اندر آستين لات و منات
  • وقت است که بگشايم ميخانه ي رومي باز
    پيران حرم ديدم در صحن کليسا مست
  • از حرف دلاويزش اسرار حرم پيدا
    دي کافر کي ديدم در وادي بطحا مست
  • خرقه ي آن برزخ لايبغيان
    ديدمش در نکته ي «لي خرقتان »
  • دين او آئين او تفسير کل
    در جبين او خط تقدير کل
  • در حرم با من سخن رندانه گفت
    از مي و مغ زاده و پيمانه گفت
  • نکته سنج و عارف و شمشير زن
    روح پاکش با من آمد در سخن
  • آبگون تيغي که داري در کمر
    نيم شب از تاب او گردد سحر