نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
مجموعه اشعار اقبال لاهوري
يک زمان
در
کوهسار ما درخش
عشق را باز آن تب و تابي به بخش
تا کجا
در
بندها باشي اسير
تو کليمي راه سينائي بگير
طي نمودم باغ و راغ و دشت و
در
چون صبا بگذشتم از کوه و کمر
خيبر از مردان حق بيگانه نيست
در
دل او صد هزار افسانه ايست
جاده کم ديدم ازو پيچيده تر
ياوه گردد
در
خم و پيچش نظر
سبزه
در
دامان کهسارش مجوي
از ضميرش بر نيايد رنگ و بوي
در
فضايش جره بازان تيز چنگ
لرزه بر تن از نهيب شان پلنگ
آن يکي اندر سجود، اين
در
قيام
کار و بارش چون صلوت بي امام
اي ز خود پوشيده خود را باز ياب
در
مسلماني حرام است اين حجاب
فطرت او بي جهات اندر جهات
او حريم و
در
طوافش کائنات
در
جهان آواره ئي بيچاره ئي
وحدتي گم کرده ئي، صد پاره ئي
بند غير الله اندر پاي تست
داغم از داغي که
در
سيماي تست
عالم موجود را اندازه کن
در
جهان خود را بلند آوازه کن
در
گذر از رنگ و بوهاي کهن
پاک شو از آرزوهاي کهن
هر که تخم آرزو
در
دل نه کشت
پايمال ديگران چون سنگ و خشت
در
ظلام شب سمن زارش نگر
بر بساط سبزه مي غلطد سحر
نايد اندر حرف و صوت اسرار او
آفتابان خفته
در
کهسار او
شاه را ديدم
در
آن کاخ بلند
پيش سلطاني فقيري دردمند
جانم از سوز کلامش
در
گداز
دست او بوسيدم از راه نياز
در
نگاهش روزگار شرق و غرب
حکمت او راز دار شرق و غرب
گفت از آن آتش که داري
در
بدن
من ترا دانم عزيز خويشتن
هر که او را از محبت رنگ و بوست
در
نگاهم هاشم و محمود اوست
گفت اين سرمايه ي اهل حق است
در
ضمير او حيات مطلق است
گفت: نادر
در
جهان بي چاره بود
از غم دين و وطن آواره بود
سينه بگشادم بآن بادي که پار
لاله رست از فيض او
در
کوهسار
صفحه قبل
1
...
1414
1415
1416
1417
1418
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن