نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
داغ عالمسوز ما را ناخني
در
کار نيست
آتش خورشيد صائب بي نياز از دامن است
وقت ما از رخنه سهلي پريشان مي شود
جنت
در
بسته ما خانه بي روزن است
دست شستن از حيات عاريت
در
زندگي
قطره خود را به درياي بقا پيوستن است
نور مي گردد غذا
در
جسم پاک قانعان
خانه زنبور از شهد مصفا روشن است
جاهلان را پرده پوشي نيست بهتر از سکوت
پاي خواب آلود بيدارست تا
در
دامن است
چون نگيرد آه را دل
در
فضاي آسمان؟
دوزخ دود سبکرو، خانه بي روزن است
اتفاق دوستان با هم دعاي جوشن است
سختي از دوران نبيند دانه تا
در
خرمن است
سازگاري پيشه کن با مردم ناسازگار
تا شود يوسف ترا خاري که
در
پيراهن است
نيست حاصل جز ندامت، تخم ناافشانده را
خوشه و خرمن نگردد دانه تا
در
دامن است
خوشه چين از ترکتاز حادثات آسوده است
برق عالمسوز دايم
در
کمين خرمن است
عاقلان را
در
زمين دانه سوز روزگار
بهترين تخمي که افشانند، دست افشاندن است
غم ندارد راه
در
دارالامان خامشي
غنچه تصوير فارغ از غم پژمردن است
غير شغل دلفريب عشق، صائب
در
جهان
رو به هر کاري که آري آخرش افسردن است
چون صدف دامن گره کردن به دامان گهر
در
گريبان دشمن خونخوار را پروردن است
مذهب و مشرب به هم آميختن چون عارفان
در
فضاي مهره گل، سير صحرا کردن است
هيچ کاري برنمي آيد ز پاي آهنين
قطع راه عشق
در
قطع تمنا کردن است
خودپسندي
در
به روي خود برآوردن بود
بيخودي پيش از سفر خود را مهيا کردن است
صلح دادن سبحه و زنار را با يکدگر
رشته سر
در
گم توفيق پيدا کردن است
بر زمين از سالکان گرمرو جستن نشان
نقش پاي موج را
در
بحر پيدا کردن است
چون توان خاطرنشان طفل طبعان ساختن؟
اين تماشاها که
در
ترک تماشا کردن است
بي سؤال احسان به درويشان سخاوت کردن است
لب گشودن رخنه
در
ناموس همت کردن است
سرکشي بر آتش خشم است دامان صبا
خاکساري خاک
در
چشم عداوت کردن است
با قد خم گشته آسودن درين وحشت سرا
در
ته ديوار مايل خواب راحت کردن است
خوابگاه مرگ را هموار بر خود ساختن
در
زمان زندگي از خاک بستر کردن است
هست
در
روي زمين هر دانه اي را حاصلي
حاصل کوچکدلي دلها مسخر کردن است
عرض مطلب پيش خوي آتشين گلرخان
عودهاي خام را
در
کار مجمر کردن است
نيک بختان نيستند ايمن ز چشم شور چرخ
شوربختي ها نمک
در
چشم اختر کردن است
جوهر چين جبهه وا کرده را
در
کار نيست
صفحه آيينه مستغني ز مسطر کردن است
گلرخان را جلوه
در
آيينه کردن بي حجاب
شمع روشن بر سر خاک سکندر کردن است
گفتگوي عشق صائب پيش اين بي حاصلان
در
زمين شور تخم خويش باطل کردن است
باده روشن کشيدن
در
کنار لاله زار
شمع روشن بر سر خاک شهيدان کردن است
تندخويي با خلايق، مهر را کين کردن است
آفرين را
در
دهان خلق نفرين کردن است
از صراط المستقيم شرع پوشيدن نظر
با دو چشم بسته تنها
در
بيابان ماندن است
بر گرانخوابان دولت عرض کردن حال خويش
نامه را
در
رخنه ديوار نسيان ماندن است
نيست
در
سنگين دلان صائب نصيحت را اثر
تيغ بر خارا زدن بازوي خود رنجاندن است
عاشق شوريده را ترساندن از زخم زبان
خار و خس سيلاب را
در
رهگذار افشاندن است
جانفشاني کردن عشاق
در
دوران خط
بر سر پروانه شاهان نثار افشاندن است
سرفرازي چشم بد بسيار دارد
در
کمين
تا بود روشن، مدار شمع بر لرزيدن است
عرض دادن جنس خود بر مردم بالغ نظر
در
ترازوي قيامت خويش را سنجيدن است
صرف کردن زندگي
در
خدمت آزادگان
زير پاي سرو چون آب روان غلطيدن است
از گداز شمع روشن شد که
در
بزم وجود
روزي روشندلان انگشت خود خاييدن است
نيست چون آيينه نور عاريت
در
خانه ام
از صفاي سينه من خانه من روشن است
جلوه فانوس دارد
در
نظر پروانه را
بس که از سوز درون کاشانه من روشن است
سختي ايام نتواند مرا افسرده ساخت
چون شرر
در
سنگ خارا دانه من روشن است
آتشي کز شوق او صائب مرا
در
زير پاست
خار صحراي ملامت فرش سنجاب من است
شبچراغ اهل معني چشم بيدار من است
همچو اختر
در
دل شب، روز بازار من است
با جنون شهري من برنمي آيد کسي
در
بيابان اين چنين سرگشته مجنون از من است
چون صدف، آبي که دارد گوهر من
در
گره
همچو سيل نوبهاران خانه پرداز من است
دشمن آتش زبان را
در
جگرگاه غرور
تيغ ها خوابيده از لبهاي خاموش من است
لاف تردستي ز روشن گوهران زيبنده نيست
ورنه از گرداب، دريا حلقه
در
گوش من است
صفحه قبل
1
...
1413
1414
1415
1416
1417
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن