167906 مورد در 0.14 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • روي شرم آلود را آرايشي در کار نيست
    قطره شبنم چراغ لاله را روغن بس است
  • جامه فتحي مرا چون بيدلان در کار نيست
    سخت جاني زير پيراهن مرا جوشن بس است
  • تنگتر از آستين گرديد هنگام سفر
    تا به کي خواهد کشيدن پاي در دامن، بس است
  • در جواني هر چه کردي، گشت غفلت عذرخواه
    صبح آگاهي ز پيري بردميد اکنون بس است
  • اينقدر استادگي اي آسمان در کار نيست
    تشنه ما را کف آبي ازين جيحون بس است
  • اينقدر تمهيد بهر دفع ما در کار نيست
    خط راه اهل غيرت چين پيشاني بس است
  • بي گناهي کم گناهي نيست در ديوان عفو
    اي عزيزان، جرم يوسف پاکداماني بس است
  • نيست ارباب نظر را جرم در اظهار عشق
    باعث رسوايي آيينه حيراني بس است
  • آفتاب زندگاني روي در زردي گذاشت
    مشت آبي زن به روي خود، گرانجاني بس است
  • روز دعوي در صف زورين کمانان سخن
    مصرع برجسته صائب تير روي ترکش است
  • رحم، بي رحمي است چون با نفس باشد کارزار
    در جهاد دشمن سرکش، مدارا آتش است
  • عشق ذرات جهان را در سماع آورده است
    چون سپند، افسردگان را کارفرما آتش است
  • عشق عالمسوز صائب همچو گلزار خليل
    باغها در پرده دارد، گر چه پيدا آتش است
  • آسمان را عشق آورده است در وجد و سماع
    آسياي شعله جواله را آب آتش است
  • کار آتش مي کند در سوختن سرماي سخت
    کشت ما را سردمهري هاي احباب آتش است
  • در دل عاشق تمنا جاي نتواند گرفت
    آرزوها چون سپند و جان بي تاب آتش است
  • مي پرد چشم سبک مغزان پي دنياي پوچ
    از براي برگ کاهي کهربا در آتش است
  • نيست پروا تلخکامان را ز تلخي هاي عشق
    آب دريا در مذاق ماهي دريا خوش است
  • بادبان کشتي مي نعره مستانه است
    هاي هوي ميکشان در مجلس صهبا خوش است
  • خرقه تزوير از باد غرور آبستن است
    حق پرستي در لباس اطلس و ديبا خوش است
  • ناقصان در پرده ظلمت نمي بينند نور
    ورنه پيش کاملان طاوس سر تا پا خوش است
  • ديده يوسف شناسي نيست در مصر وجود
    ورنه با اين تيرگي، زندان دنيا هم خوش است
  • يوسف بي عيب را پيراهني در کار نيست
    سرو سيمين از لباس عاريت عريان خوش است
  • ديده آيينه از خواب پريشان فارغ است
    عالم پرشور در چشم و دل حيران خوش است
  • کوهکن حيف است فارغبال دارد تيشه را
    ناخني تا هست در کف، سينه پردازي خوش است
  • سر به پيش انداختن در زندگاني خوشنماست
    زير شمشير شهادت گردن افرازي خوش است
  • خارخار آرزو در سينه عشاق نيست
    هر که واصل شد به مطلب، از تمنا فارغ است
  • نيست در دلهاي روشن آرزو را راه حرف
    خانه پاک از فضولي هاي مهمان فارغ است
  • نااميدي سخت در دل ريشه اميد را
    تخم آتش ديده از ناز بهاران فارغ است
  • حرص افزوني ندارد در دل خرسند راه
    گوهر شاداب از درياي عمان فارغ است
  • در جهان بيخودي، هر خار نبض گلشني است
    عندليب مست از فکر گلستان فارغ است
  • طفل را دام تماشا مهد آسايش بود
    دل زياد ما در آن زلف پريشان فارغ است
  • آرزوي بوسه در دل خون شود عشاق را
    گر بگويم چهره او تا کجاها نازک است
  • در دل سنگين شيرين رخنه کردن مشکل است
    ورنه پيش تيشه فرهاد، خارا نازک است
  • نيست صائب موشکافي در بساط روزگار
    ورنه چون موي کمر انديشه ما نازک است
  • اهل همت را ز گوهر آنچه بايد حفظ کرد
    در محيط آفرينش آبروي سايل است
  • نيست تسخير دل ما کار آتش طلعتان
    اين سپند شوخ در مجمر برون محفل است
  • آهوي مشکين به آساني نمي آيد به دام
    در کمند آوردن خوبان نوخط مشکل است
  • در زمين پاک ما ريگ روان حرص نيست
    از رگ ابري مراد مزرع ما حاصل است
  • هيچ چشمي در غبار سرمه حيرت مباد!
    زنده از درياست ماهي و ز دريا غافل است
  • کشور تدبير را زير و زبر سازد قضا
    ورنه در ملک رضا نوشيروان عادل است
  • مي نمايد پست اگر در ديده کوتاه بين
    پيش ارباب بصيرت، عالم بالا دل است
  • چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است
    ديده بيدار دل آيينه دار منزل است
  • من که خود را يافتم در وادي سرگشتگي
    کوه غم بر خاطرم از رهگذار منزل است
  • سر به صحرادادگان را کعبه دامنگير نيست
    دوش کاهل طينتان در زير بار منزل است
  • مرکز پرگار حيراني است در آغوش گل
    شبنمي کز آفتاب عالم آرا غافل است
  • تا نباشد آتشي در زير پايت چون سپند
    صائب از هنگامه ايجاد جستن مشکل است
  • تربيت را در نهاد سخت رو تأثير نيست
    زردي از آيينه فولاد بردن مشکل است
  • گر نگردد لنگر تسليم صائب دستگير
    در ره سيل حوادث پا فشردن مشکل است
  • شرم را نتوان ز پاس حسن غافل ساختن
    دولت بيدار را در خواب کردن مشکل است