نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
فعل نيکو زشت مي گردد ز نافهميدگي
بخل
در
جاي خود از احسان بيجا بهترست
رتبه خوبي دو بالا مي شود از چشم پاک
سرو موزون
در
کنار آب باشد بهترست
آب چشم از دامن پاکان به جايي مي رسد
شمع اگر
در
گوشه محراب باشد بهترست
سرو بي حاصل اگر از جا نخيزد گو مخيز
پاي چوبين
در
حناي خواب باشد بهترست
با دل روشن چه بگشايد ز تقرير زبان؟
شمع اگر خاموش
در
مهتاب باشد بهترست
داغ ما صائب حريف چشم شور خلق نيست
جامي مي
در
جام ما خوناب باشد بهترست
نيست دستي
در
گريبان چاک گرداندن مرا
چون سبو دست مرا پيوند الفت با سرست
هر پريشان جلوه اي ما را نمي آرد به وجد
ذره ما
در
کمين آفتاب ديگرست
گر چه دارد چشمه خورشيد آب روشني
در
عرق روي بتان را آب و تاب ديگرست
گر چه عمر گرمرو پا
در
رکاب افتاده است
قامت خم زندگاني را رکاب ديگرست
در
طريقت هستي هر کس به قدر نيستي است
بي وجودان را درين ديوان وجود ديگرست
چشم بد بسيار دارد
در
کمين آزادگي
طوق قمري سرو را چشم حسود ديگرست
گر چه دارد سودها آسودگي از باج و خرج
در
زيان گشتن شريک خلق سود ديگرست
لشکر بيگانه را
در
کشور ما راه نيست
ملک ما زير و زبر از شهسوار ديگرست
گر چه
در
زندان عزلت مي توان آسوده زيست
با زمين هموار گرديدن حصار ديگرست
هر رگ سنگي پي آزار ما ديوانگان
در
کف اطفال، نبض بي قرار ديگرست
تنگ چشمان دام
در
راه هما مي گسترند
دام ما را چشم بر راه شکار ديگرست
پيش آن کس کز دل گرم است
در
آتش مدام
هر دم سردي نسيم نوبهار ديگرست
زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه
در
زندان به از نقش و نگار ديگرست
شيشه جانان مي کنند از کوه غم پهلو تهي
عاشقان را
در
بلا، جان صبور ديگرست
ترک شهوت هاست حور و خانه پردازي قصور
در
بهشت اهل دل، حور و قصور ديگرست
ماه و خورشيدست اينجا حلقه بيرون
در
روشنايي، خانه دل را ز نور ديگرست
گرد لشکر نخوت شاهان يکي سازد هزار
حسن را
در
روزگار خط غرور ديگرست
مي کند هر چند چشم شور طوفان
در
گزند
خودپسندي مرد را عين الکمال ديگرست
کيست عقل کل که
در
چرخ آورد افلاک را؟
جنبش اين سايه از رعنا نهال ديگرست
آدمي هر چند باشد
در
هنر کامل عيار
خويش را کامل ندانستن کمال ديگرست
افسر دولت شکوهي دارد، اما
در
نظر
خاک بر سر کردگان را احتشام ديگرست
حسن ماه آسماني قابل خميازه نيست
هاله ما
در
خم ماه تمام ديگرست
در
شراب عالم امکان، دوام نشأه نيست
مستي چشم و لب ساقي ز جام ديگرست
نيست سامان تماشا دل به غارت داده را
ورنه
در
هر حلقه آن زلف دام ديگرست
گر چه خسرو
در
غزل شيرين زبان افتاده است
کلک صائب طوطي شيرين کلام ديگرست
هر نگاه حسرت عشاق آه ديگرست
در
دل هر قطره اشکي نگاه ديگرست
در
بساط من ز تاراج نگاه اولين
نيم جاني مانده، موقوف نگاه ديگرست
در
دل هر ذره از کوچکدلي خورشيد را
پيش چشم خرده بينان جلوه گاه ديگرست
عقل باشد
در
طريق کعبه محتاج دليل
عشق را هر مد آهي شاهراه ديگرست
سجده ابروي خوبان نعل وارون من است
ورنه روي دل مرا
در
قبله گاه ديگرست
دعوي دل نيست قابل، ورنه
در
اثبات آن
خال مهر ديگرست و خط گواه ديگرست
هر قدر مقبول باشد عذر
در
ديوان عفو
بي زباني مجرمان را عذرخواه ديگرست
خون عاشق چون تواند دامن او را گرفت؟
نازک اندامي که هر دم
در
قباي ديگرست
چون خطايي از تو سر زد
در
پشيماني گريز
کز خطا نادم نگرديدن خطاي ديگرست
در
چنين بحري که موج اوست تيغ آبدار
خويش را فاني ندانستن فناي ديگرست
من که
در
اقليم گمنامي سرآمد گشته ام
زينت طرف کلاهم شهپر عنقا بس است
دست کوته دار صائب از خيال کاکلش
عمرها
در
کاسه سر پختي اين سودا بس است
موشکافان را کتاب و دفتري
در
کار نيست
مصرع پيچيده موي ميان ما را بس است
گر نپيچد بوسه
در
مکتوب آن بيدادگر
نامه خشکي تسلي بخش جان ما را بس است
نقش
در
سيماب نتواند گرفتن خويش را
بي قراري بت شکن بتخانه ما را بس است
گر ز خون ما نگيرد دست شيرين
در
نگار
تيشه مردانه ما دستيار ما بس است
بيد مجنونيم
در
بستانسراي روزگار
سر به پيش انداختن از شرم، بار ما بس است
خوش نشين چهره گل همچو شبنم نيستيم
گر دهي
در
رخنه ديوار جاي ما بس است
بر
در
بيگانگي گر مردم عالم زنند
معني بيگانه صائب آشناي ما بس است
صفحه قبل
1
...
1410
1411
1412
1413
1414
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن