167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ارمغان حجاز اقبال لاهوري

  • چنان نائيم اندر مسجد شهر
    که دل در سينه ي ملا گدازيم
  • بگو از من به پرويزان اين عصر
    نه فرهادم که گيرم تيشه در دست
  • ز خاري کو خلد در سينه ي من
    دل صد بيستون را مي توان خست
  • در دل را بروي کس نبستم
    نه از خويشان نه از ياران گسستم
  • نشيمن ساختم در سينه ي خويش
    ته اين چرخ گردان خوش نشستم
  • مده از دست دامانم که يابي
    کليد باغ را در آشيانم!
  • بيفت اندر محيط نغمه ي من
    بطوفانم چو در آسودن آموز
  • نگاهي آفرين جان در بدن بين
    بشاخان تا دميده ياسمن بين
  • وگر نه مثل تيري در کماني
    هدف را با نگاه تير زن بين
  • اگر اين آب و جاهي از فرنگ است
    جبين خود منه جز بر در او
  • خداوندي که در طوف حريمش
    صد ابليس است و يک روح الامين نيست
  • گر از صدق و يقين داري نصيبي
    قدم بي باک نه، کس در کمين نيست
  • مسلمان را همين عرفان و ادراک
    که در خود فاش بيند رمز لولاک
  • به افرنگي بتان خود را سپردي
    چه نامردانه در بتخانه مردي
  • تب و تاب يکي الله اکبر
    نه گنجد در نماز پنجگانه
  • نداند کشته ي اين عصر بي سوز
    قيامت ها که در قد قامت اوست
  • مجموعه اشعار اقبال لاهوري

  • ياد ايامي که بي ليل و نهار
    خفته بودم در ضمير روزگار
  • ني ز نورم دشت و در آئينه پوش
    ني بدريا از جمال من خروش
  • در فضاي نيلگون او را بهل
    رشته ي ما نوريان از وي گسل
  • از غلامي دل بميرد در بدن
    از غلامي روح گردد بار تن
  • از غلامي ضعف پيري در شباب
    از غلامي شير غاب افکنده ناب
  • آن يکي اندر سجود اين در قيام
    کار و بارش چون صلوة بي امام
  • در فتد هر فرد با فردي دگر
    هر زمان هر فرد را دردي مگر
  • آتشي اندر هوا غلطيده ئي
    شعله ئي در شعله ئي پيچيده ئي
  • در کنارش مارها اندر ستيز
    مارها با کفچه هاي زهر ريز