167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • خودنمايي غافلان را در بلا مي افکند
    پاي خواب آلود تا ساکن بود بي آفت است
  • خضر آسوده است از تعمير ديوار يتيم
    هر کسي را روي در تعمير ديوار خودست
  • گريه شمع از براي ماتم پروانه نيست
    صبح نزديک است، در فکر شب تار خودست
  • در ديار خودپسندان نور بينش توتياست
    ديو اين خاک سيه دل واله روي خودست
  • در خيابان رعونت نيست رسم امتياز
    هر نهالي عاشق بالاي دلجوي خودست
  • بي زباني مي گشايد بندهاي سخت را
    در قفس طوطي ز منقار سخنگوي خودست
  • تا نسيم نوبهار عشق در مشاطگي است
    شبنم اين بوستان محو گل روي خودست
  • حفظ دولت در پريشان کردن سيم و زرست
    مد احسان رشته شيرازه اين دفترست
  • در سراب تشنگي، جوش طراوت مي زنم
    ساغر بتخانه ام لبريز آب کوثرست
  • از خيابان بهشتم خار در دل مي خلد
    کوچه باغ زلف را آب و هواي ديگرست
  • نعمت الوان دنيا مايه دردسرست
    خون فاسد در بدن آهن رباي نشترست
  • صحبت نيکان حجاب زنگ غفلت مي شود
    ايمن است از سبز گشتن آب تا در گوهرست
  • آنچه در مينا مرا باقي است از صهباي عمر
    خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست
  • خيره چشمان را نباشد در حريم حسن راه
    از دو چشم شوخ، جاي حلقه بيرون درست
  • مي توان خورشيد را در ابر ديدن بي حجاب
    بي نقابي چهره او را نقاب ديگرست
  • بال پرواز مرا بسته است موج آرزو
    شعله آتش ز نقش بوريا در ششدرست
  • چون به شيريني نگردد باده هاي تلخ صرف؟
    کز فروغ ماه، شکر در دهان ساغرست
  • نور مهتاب پريشان در بساط باغ ها
    آهوي مشکين شب را نافه هاي اذفرست
  • يوسف سيمين بدن در نيل عريان گشته است؟
    يا مه تابان نمايان بر سپهر اخضرست
  • اين که صائب در کهنسالي جواني مي کند
    از نسيم التفات شاه والا گوهرست
  • چون نگردد هر سر مو مشرق آهي مرا؟
    شعله جواله خونين دل مرا در مجمرست
  • چون لباس ارغوان رنگش نباشد داغ داغ؟
    لاله را در پيرهن از رشک رويت اخگرست
  • عشرت روي زمين در چرب نرمي مضمرست
    رشته هموار را بالين و بستر گوهرست
  • تا نسوزد آرزو در دل نگردد سينه صاف
    سرمه بينايي آيينه از خاکسترست
  • بي خموشي در حريم قرب نتوان بار يافت
    حلقه را از هرزه نالي جاي بيرون درست
  • حسن از آزردن عشاق مي بالد به خود
    تيغ از زخم نمايان در کنار مادرست
  • مور صحراي قناعت شو که برگ زندگي
    گر پر کاهي است، در دامان اين صحرا پرست
  • جام گردون ته ندارد، ورنه از احسان عشق
    نغمه خونين چو مينا در گلوي من پرست
  • تنگ افتاده است دامان صدف افلاک را
    ورنه گوهر در سحاب تازه روي من پرست
  • خارخار مدعايي نيست در خاطر او
    چرخ را دل از دل بي آرزوي من پرست
  • گردش پرگار موقوف سکون مرکزست
    هر که در دامن کشد پا آسمان پيماترست
  • شهرست مجنون ز عشق کوهکن پامال شد
    سيل در کهسارها از دشت پرغوغاترست
  • از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست
    جاي اين گلهاي خوشبو در گريبان خوشترست
  • تير کج را از کمان پهلو تهي کردن خطاست
    پاي خواب آلود در آغوش دامان خوشترست
  • در غريبي سيلي اخوان نمي آيد به دست
    ورنه از صبح وطن، شام غريبان خوشترست
  • پنبه از داغ دل بي طاقت او برمدار
    اين چراغ مضطرب، در زير دامان خوشترست
  • گردش چشمي مرا زان حسن بي پايان بس است
    بحر را در حلقه گرداب ديدن خوشترست
  • حسن رنگ آميز را خجلت بهار تازه اي است
    شمع را در پرتو مهتاب ديدن خوشترست
  • پيش دريا بهر روزي لب چرا بايد گشود؟
    ماهيان را در خم قلاب ديدن خوشترست
  • در ميان دام و دد مانند مجنون زيستن
    از سمور و قاقم و سنجاب ديدن خوشترست
  • گر بود اخلاص شرط سجده، از زهاد خشک
    شيشه را در گوشه محراب ديدن خوشترست
  • دردسر بسيار دارد سايه بال هما
    اختر اقبال را در خواب ديدن خوشترست
  • لطف معني را لباس لفظ رسوا مي کند
    در ته پيراهن آن سيمين بدن عريانترست
  • قوت گيرايي شهباز در سرپنجه است
    زود مي چسبد به دل چشمي که خوش مژگانترست
  • پرده شرم و نقاب عصمتي در کار نيست
    چشم ما صد پرده از قربانيان حيرانترست
  • چون ز آتش مي شود پشت کمان سخت نرم
    در سر مستي چرا آن شوخ نافرمانترست؟
  • ناله صاحبدلان را بيشتر باشد اثر
    رخنه در خارا کند تيري که خوش پيکانترست
  • در طلب ما بي زبانان امت پروانه ايم
    سوختن از عرض مطلب پيش ما آسانترست
  • پيش هر موري که ني در ناخنش منت شکست
    خاک صحراي قناعت از شکر شيرين ترست
  • گوشه گيران ايمن از آفات شهرت نيستند
    در ميان خلق بودن پيش دانا بهترست