نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سنايي
زيرا که چو گيرمت به شادي
در
کش
در
پيرهن چرب تو افتد آتش
تا ديد هوات
در
دلم غايت عشق
در
پيش دلم کشيد خوش رايت عشق
جز تير بلا نبود
در
ترکش عشق
جز مسند عشق نيست
در
مفرش عشق
چون
در
غم آن نگار سرکش باشم
آب انگارم گر چه
در
آتش باشم
در
وصل شب و روز شمرديم بهم
در
هجر بسي راه سپرديم بهم
چوبي بودم بود به گل
در
پايم
در
خدمت مختار فلک شد جايم
در
بند بلاي آن بت کش بودن
صد بار بتر زان که
در
آتش بودن
دل سوخته شد
در
تف انديشه تو
بفکند سپر
در
صف انديشه تو
وي کشته هزار شير
در
بيشه تو
تو بي خبر و جهان
در
انديشه تو
اي تعبيه جان عاشقان
در
پي تو
اي من سر خويش کشته ام
در
پي تو
تا
در
صفتيم
در
مماتيم همه
چون رفت صفت عين حياتيم همه
در
خواب ندانم که چه ديدستي دوش
کامروز چو نقش فوطه
در
هم شده اي
در
حسن چو عشق نادرست آمده اي
در
وعده چو عهد خويش سست آمده اي
در
صلح شکر بوسه شکارا که تويي
در
جنگ قوي ستيزه گارا که تويي
در
پيش خودم همي کني آنجابي
پس
در
عقبم همي زني پرتابي
در
هر خم زلف مشکبيزي داري
در
هر سر غمزه رستخيزي داري
در
هجر تو گر دلم گرايد به خسي
در
بر نگذارمش که سازم هوسي
در
خدمت ما اگر زماني باشي
در
دولت صاحب قراني باشي
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
در
جمله چون آب و آينه باشد، آن ايشان بديشان نمايد، و خود
در
ميان ...
هست
در
هر مکان خدا معبود
نيست معبود
در
مکان محدود
گرچه
در
آينه به شکل بوي
آنکه
در
آينه بود نه توي
نور خود ز آفتاب نبريده ست
عيب
در
آينه است و
در
ديده ست
تو
در
اين راه معرفت غلطي
سال و مه مانده
در
حديث بطي
صورت خود
در
آينه دل خويش
به توان ديد از آن که
در
گل خويش
زهر
در
کام او شکر گردد
سنگ
در
دست او گهر گردد
در
شکم مادرت همي پرورد
بعد نه ماه
در
وجود آورد
آن
در
رزق بر تو چست ببست
دو
در
بهترت بداد به دست
گر دو
در
بر تو بسته کرد رواست
عوض دو چهار
در
برجاست
پوستين باز کن که تا
در
شاه
پوستين
در
بسي است اندر راه
باز مردان چو فاخته
در
کوي
طاق
در
گردنند کوکو گوي
آنکه
در
خود به دست و پاي رسد
کي تواند که
در
خداي رسد
بر
در
حق به گرد زاري گرد
که به زاري شوي درين
در
فرد
ذکر جز
در
ره مجاهده نيست
ذکر
در
مجلس مشاهده نيست
تن و جان از پي قضا
در
سکر
در
ترنم کنان که يارب شکر
در
عطا چون بلاي مبلي ديد
با بلا
در
عطا همي خنديد
سنگ
در
قعر بحر اگر جنبيد
در
شب داج علمش آنرا ديد
مرد نبود کسي که
در
غم خور
در
يقين باشد از زني کمتر
دست
در
باخت
در
رهش جعفر
داد ايزد به جاي دستش پر
در
قدم کفرها و دينها نيست
در
صفاء صفت چنينها نيست
در
گذر زين جهان پر اوباش
ار بوي ور نه بر
در
او باش
طبل
در
خواب راز گردد فاش
بوق
در
خواب مايه پرخاش
در
دويي دان مشقت و تمييز
در
يکيئي يکيست رستم و حيز
گوهر و زر ستور و بنده و مال
هر چه
در
وسع بودشان
در
حال
باز دنيا شده است
در
پرواز
در
فکنده به هر ديار آواز
روي سلطان شرع کي بيني
کون
در
آب و
در
آسمان بيني
تن چو
در
خاک رفت و جان به فلک
روح خود
در
نماز بين چو ملک
در
احد مير حيدر کرار
يافت زخمي قوي
در
آن پيکار
گرت نبود ز بحر
در
خوشاب
هم تو داني که
در
نماني از آب
آنکه
در
بند روزه ماند و نماز
بر
در
جانش ماند قفل نياز
دل و جان را به بعد و قربت تو
هست
در
امر و
در
مشيت تو
صفحه قبل
1
...
139
140
141
142
143
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن