167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

جاويد نامه اقبال لاهوري

  • زانکه در عرض حيات آمد ثبات
    از خدا کم خواستم طول حيات
  • آن دگر مرگ انتهاي راه شوق
    آخر بن تکبير در جنگاه شوق
  • شيشه ي صبر و سکونم ريز ريز
    پير رومي گفت در گوشم که خيز
  • عشق در هجر و وصال آسوده نيست
    بيجمال لايزال آسوده نيست
  • ما ز اصل خويشتن در پرده ايم
    طائريم و آشيان گم کرده ايم
  • صبح امروزي که نورش ظاهر است
    در حضورش دوش و فردا حاضر است
  • عبد و مولا در کمين يک دگر
    هر دو بي تاب اندازد ذوق نظر
  • غالبان غرق اند در عيش و طرب
    کار مغلوبان شمار روز و شب
  • اين همه هنگامه هاي هست و بود
    بي جمال ما نيايد در وجود
  • در شکن آنرا که نايد سازگار
    از ضمير خود دگر عالم بيار
  • آن يکي را بيند اين گردد يکي
    در جهان با آن نشين با اين بزي
  • من کيم تو کيستي عالم کجاست؟
    در ميان ما و تو دوري چراست؟
  • من چرا در بند تقديرم بگوي
    تو نميري من چرا ميرم بگوي
  • باز بيني من کيم تو کيستي
    در جهان چون مردي و چون زيستي
  • پوزش اين مرد نادان در پذير
    پرده را از چهره ي تقدير گير
  • انقلاب روس و آلمان ديده ام
    شور در جان مسلمان ديده ام
  • زان تجلي ها که در جانم شکست
    چون کليم اله فتادم جلوه مست
  • چون پر کاه که در رهگذر باد افتاد
    رفت اسکندر و دارا و قباد و خسرو
  • اين سخن آراستن بي حاصل است
    بر نيايد آنچه در قعر دل است
  • گر چه من صد نکته گفتم بي حجاب
    نکته ئي دارم که نايد در کتاب
  • اي پسر ذوق نگه از من بگير
    سوختن در لا اله از من بگير
  • صحبتش با عصر حاضر در گرفت
    حرف دين را از دو پيغمبر گرفت
  • سنگ اگر گيرد نشان آن سجود
    در هوا آشفته گردد همچو دود
  • در ميان سينه دل خون کرده ام
    تا جهانش را دگرگون کرده ام
  • علم حق اول حواس آخر حضور
    آخر او مي نگنجد در شعور