نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
عشق آمد و بيرون
در
افکند چو نعلين
از خلوت انديشه من هر دو جهان را
در
کوه و کمر از ره باريک خطرهاست
زنهار به دنبال مرو خوش کمران را
چون صبح مدر پرده شب را که مکافات
در
خون جگر غوطه دهد پرده دران را
هنگام خموشي گره گوهر اسرار
در
وقت سخن تيغ زبانيم جهان را
در
صحبت ما قطره شود گوهر شهوار
از دل صدف پاک دهانيم جهان را
در
آينه ماست عيان راز دو عالم
هر چند ز حيرت زدگانيم جهان را
در
ظاهر اگر ديده ما پرده خواب است
ما از دل بيدار، شبانيم جهان را
صائب خبري نيست که
در
محفل ما نيست
هر چند که از بيخبرانيم جهان را
دلگير کند غنچه من صبح وطن را
در
خاک کند کلفت من سرو چمن را
يوسف نه متاعي است که
در
چاه بماند
از ديده بدخواه چه پرواست سخن را؟
آن سرمه که من از نفس سوخته دارم
در
بيضه نفس گير کند مرغ چمن را
نگذاشت ز سر، سرکشي آن زلف ز آهم
حرفي است که
در
مار اثرهاست فسون را
هر جا لب لعل تو به گفتار درآيد
در
آب گهر غوطه دهد مغز زمين را
در
کوتهي دست نهفته است درازي
زنهار به يک دست مگيريد سبو را
در
مردم بي مغز سرايت نکند حرف
رنگين نکند باده گلرنگ کدو را
در
دامن گل همچو سپندست بر آتش
ديده است مگر شبنم گل آن بر رو را؟
بر خاطر درياست گران، باد مخالف
در
مجلس مي راه مده عربده جو را
در
دامن منزل نبود بيم ز رهزن
همراه چه حاجت سفر بي خبري را؟
تا صاحب فرزند نگردي، نتوان يافت
در
عالم ايجاد، حقوق پدري را
صائب به جز آشفتگي دل ثمري نيست
در
دايره چرخ، پريشان نظري را
در
نامه ما حرف نسنجيده نباشد
از جيب صدف سفته برآيد گهر ما
آزادي ما
در
گرو پختگي ماست
آويخته است از رگ خامي ثمر ما
يارب که دعا کرد که چون قافله موج
آسايش منزل نبود
در
سفر ما
در
غنچه دل زنگ برآرد نفس ما
رسوايي گلبانگ ندارد جرس ما
بيدار شد از ناله بلبل گل تصوير
در
خواب بهارست همان، دادرس ما
در
قلزم مي همچو حباب است دل ما
از خانه به دوشان شراب است دل ما
درمانده اين جسم نزارست دل ما
در
سنگ نهان همچو شرارست دل ما
دريوزه ديدار کند از
در
و ديوار
هر چند که آيينه يارست دل ما
هر چند که پيچيده به مي چون رگ تلخي
در
کشمکش از رنج خمارست دل ما
بال و پر سير دگران گر بود از چشم
در
بستن چشم است تماشاي دل ما
گر مطلب ارباب هوس، وصل تمناست
در
ترک تمناست تمناي دل ما
تا چشم کند کار، سيه خانه ليلي است
از داغ تو
در
دامن صحراي دل ما
در
سنگ اثر جوش بهاران ننمايد
از مي نرود خشکي سوداي دل ما
مرده است ز بي همنفسي
در
بر ما دل
کو همنفسي تا کند احياي دل ما؟
در
زندگي از بس که به تلخي گذرانديم
از زهر فنا تلخ نگردد دهن ما
خوابيده تر از راه بود راحله ما
در
سينه صحراست گره قافله ما
در
دامن صحراي ملامت نتوان يافت
خاري که نچيده است گل از آبله ما
از تشنه لبي گرد برآريم ز دريا
خون
در
جگر باده کند حوصله ما
از سنگدلي بود که از شرم لب تو
در
صلب صدف آب نگشتند گهرها
زنهار که
در
بحر رضا دامن دل را
چون موجه به ساحل مکش از دست خطرها
از شرم دهان تو که چون ديده مورست
در
حوصله مور خزيدند شکرها
صائب ز سر صدق مقيم
در
دل باش
تا چند توان گشت چو خورشيد به درها؟
تا آينه روي تو شد انجمن افروز
شد آه گره
در
جگر لاله ستان ها
يک بار بر اين نه چمن سبز گذشتي
سر
در
پي بوي تو نهادند چمن ها
معموره عشق است که غربت زدگانش
در
آب نگيرند گل از ياد وطن ها
نقد دو جهان غنچه صفت
در
گره توست
تا چند بگردي چو زبان گرد دهن ها؟
تعظيم خاکساران روشنگر وجودست
زان جا دهند مردم
در
چشم توتيا را
در
خواب بود مخمل کز کارگاه قسمت
نقش مراد خنديد بر چهره بوريا را
در
کارگاه عشق است تدبير عقل بيکار
طوفان نمي کند گوش تعليم ناخدا را
خالي ز دامن شب دست دعا نيايد
در
دور خط به جانان اميدهاست ما را
صفحه قبل
1
...
1402
1403
1404
1405
1406
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن