167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جاويد نامه اقبال لاهوري

  • تيز تر شو تا فتد ضرب تو سخت
    ور نه باشي در دو گيتي تيره بخت
  • زيرک و دراک و خوش گل ملتي است
    در جهان تردستي او آيتي است
  • ساغرش غلطنده اندر خون اوست
    در ني من ناله از مضمون اوست
  • از خودي تا بي نصيب افتاده است
    در ديار خود غريب افتاده است
  • در زماني صف شکن هم بوده است
    چيره و جانباز و پر دم بوده است
  • در بهاران لعل مي ريزد ز سنگ
    خيزد از خاکش يکي طوفان رنگ
  • لکه هاي ابر در کوه و دمن
    پنبه پران از کمان پنبه زن
  • تا يکي ديوانه ديدم در خررش
    آنکه برد از من متاع صبر و هوش
  • در نگاهش جان چو باد ارزان شود
    پيش او زندان او لرزان شود
  • چند در قلزم بيک ديگر ز نيم
    خيز تا يک دم بساحل سر زنيم
  • زاده ي ما يعني آن جوي کهن
    شور او در وادي و کوه و دمن
  • آن جوان کو شهر و دشت و در گرفت
    پرورش از شير صد مادر گرفت
  • باکران در ساختن مرگ دوام
    گر چه اندر بحر غلطي صبح و شام
  • نشتر تو گر چه در دلها خليد
    مر ترا چونانکه هستي کس نديد
  • در ميکده ها ديدم شايسته حريفي نيست
    با رستم دستان زن با مغبچه ها کم زن
  • تو سوز درون او، تو گرمي خون او
    باور نکني چاکي در پيکر عالم زن
  • عقل است چراغ تو در راهگذاري نه
    عشق است اياغ تو با بنده ي محرم زن
  • هر دلي را در بهشت جاودان
    دادم از درد و غم آن خاکدان
  • کس نداند در جهان شاعر کجاست
    پرده ي او از بم و زير نواست
  • آن دل گرمي که دارد در کنار
    پيش يزدان هم نمي گيرد قرار
  • با دو بيتي در جهان سنگ و خشت
    مي توان بردن دل از حور بهشت
  • هنديان را ديده ام در پيچ و تاب
    سر حق وقت است گوئي بي حجاب
  • رفت سلطان زين سراي هفت روز
    نوبت او در دکن باقي هنوز
  • در ميان بنشسته بر اورنگ زر
    خسروان جم حشم بهرام فر
  • فکر او باريک و جانش دردمند
    شعر او در خاوران سوزي فکند