نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
در
مجلس شراب تو از شوق مي زنند
پروانه وار سينه بر آتش کبابها
از آه ما
در
انجمن حسن مي پرد
چون نامه هاي روز قيامت نقاب ها
طوفان لاله از سر ديوار بگذرد
گردد نهفته
در
گل بي خار، خارها
صائب قدم شمرده نهد بر بساط گل
در
پاي رهروي که شکسته است خارها
در
رهگذار باد سحرگاه، نوبهار
از خيرگي ز لاله فروزد چراغ ها
در
جستجوي غنچه پوشيده روي تو
چون بوي گل شدند پريشان، سراغها
در
خاک و خون نشسته بوي تو نافه ها
خرمن به بادداده زلف دماغ ها
ما چون قلم تمام زبان شکايتيم
در
خلوتي که قال شمارند حالها
از اشتياق دام تو مرغان دوربين
در
بيضه مي دهند سرانجام بالها
در
روزگار چشم تو جام تهي نماند
يکسر شدند ماه تمام اين هلال ها
ده
در
شود گشاده، شود بسته چون دري
دارند ده زبان ز ده انگشت، لالها
در
عهد پاکدامني او نمي رود
دلهاي بد گمان به ره احتمال ها
پستي دليل قرب بود
در
طريق عشق
اينجا پياده پيش بود از سواره ها
در
حسن بي تکلف معني نظاره کن
از ره مرو به خال و خط استعاره ها
گرديد تازه، داغ فرورفتگان خاک
در
چشم و دل مرا ز تماشاي لاله ها
در
دور عارض تو چو اشک از نظر فتاد
ماهي که بود مردمک چشم هاله ها
بر صفحه عذار بتان، نقطه هاي خال
در
مصحف مجيد بود چون جلاله ها
از دست و تيغ عشق فگارند لاله ها
در
خاک و خون نشسته يارند لاله ها
در
ديده بصيرت پروانه طينتان
فانوس شمع چهره يارند لاله ها
در
آتشند و خنده مستانه مي زنند
با داغ دل، گشاده عذارند لاله ها
در
شيشه حسن باده لعلي عيان شود
آيينه دار روي بهارند لاله ها
در
خون دهند غوطه تمناي بوسه را
دست نگاربسته يارند لاله ها
با نور آفتاب چه باشد فروغ شمع؟
با روي يار،
در
چه شمارند لاله ها
بيدار دلي نيست کز او دل بگشايد
تا چشم نمکسود به خواب است
در
اينجا
سالم کسي از بحر جهان چون بدر آيد؟
شورست، اگر چشم حباب است
در
اينجا
از حلقه ماتم زدگان کيست برآيد؟
پيمانه مي چشم پر آب است
در
اينجا
از ميکده چون خام برآيم، که بط مي
از گرمي هنگامه کباب است
در
اينجا
پيش که برم شکوه اين بخت گرانخواب؟
بيداري دولت همه خواب است
در
اينجا
از روي عرقناک و لب لعل مي آلود
هر سو نگري عالم آب است
در
اينجا
از دشت علايق به حذر باش که هر خار
سرپنجه شاهين و عقاب است
در
اينجا
ما از تو به پيغام دروغيم تسلي
اين است خطايي که صواب است
در
اينجا
مجموعه صوفي بود از غير خدا پاک
خون دو جهان سرخي باب است
در
اينجا
هر کوه تحمل که دهد عقل سرانجام
چون ريگ روان پا به رکاب است
در
اينجا
تلخي به لب چون شکر او نپسندم
ورنه سخن تلخ، گلاب است
در
اينجا
از سيل حوادث مکن انديشه که فردا
آباد بود هر که خراب است
در
اينجا
تا روز قيامت که سر شکوه گشايم
دست من و دامان نقاب است
در
اينجا
از صبر، عزيزان چه ثمرها که نچيدند
بي حاصلي ما ز شتاب است
در
اينجا
در
زلف مده راه دگر باد صبا را
زين بيش ملرزان دل آسوده ما را
از آينه و آب شود حسن دو چندان
در
چهره خوبان بنگر صنع خدا را
در
زلف تو گرديد دل خون شده ام مشک
سازد سفر هند، سيه رنگ حنا را
در
ديده ما خاک نشينان قناعت
قدر پر کاهي نبود بال هما را
چون سايه که سر
در
قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپاي تو ما را
اين ماحضري بود که
در
ديدن اول
کرد از دو جهان سير، تماشاي تو ما را
راز دل سودازدگان حوصله سوزست
در
سوخته پنهان نتوان کرد شرر را
جمعي که رسيدند به سر منزل تسليم
در
رهگذر سيل گشايند کمر را
حاشا که گذارد کرم ساقي کوثر
در
گلشن فردوس ملامتگر رز را
آن
در
يتيمم که درين قلزم خونخوار
از موج خطر شانه بود موي سرم را
افسوس که
در
دامن اين لاله ستان نيست
داغي که خبردار نمايد جگرم را
در
سينه ما قطره نشد گوهر شهوار
تا همچو صدف مهر نکرديم دهان را
مغز سر من نيست تنک مايه سودا
در
ديده من جوش بهارست خزان را
صفحه قبل
1
...
1401
1402
1403
1404
1405
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن