167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

جاويد نامه اقبال لاهوري

  • حله ئي در بر سبک تر از سحاب
    تار و پودش از رگ برگ گلاب
  • شمع جان افسرد در فانوس هند
    هنديان بيگانه از ناموس هند
  • پيش ازين چيزي دگر مسجود او
    در زمان ما وطن معبود او
  • تا گذشتيم از جهان شرق و غرب
    بر در دوزخ شديم از درد و کرب
  • اي بتان ابيض اي لردان غرب
    اي جهاني در بغل بي حرب و ضرب
  • عقل ما اندر جهان ذوفنون
    در جهان ديگري خوار و زبون
  • در ميان اين دو عالم جاي اوست
    نغمه ي ديرينه اندر ناي اوست
  • عاقلان از عشق و مستي بي نصيب
    نبض او دادند در دست طبيب
  • راهرو را کس نشان از ره نداد
    صد خلل در واردات او فتاد
  • او به لا در ماند و تا الا نرفت
    از مقام عبدهو، بيگانه رفت
  • عقل او با خويشتن در گفتگوست
    تو ره خود رو که راه خود نکوست
  • با زبان آب و گل گفتار جان
    در قفس پرواز مي آيد گران
  • آن جهان را بر جهان دل شناس
    من چگويم زانچه نايد در قياس
  • لازوال و هر زمان نوع دگر
    نايد اندر وهم و آيد در نظر
  • هر چه در غيب است آيد روبرو
    پيش از آن کز دل برويد آرزو
  • در زبان خود چسان گويم که چيست
    اين جهان نور و حضور و زندگيست
  • خاک لاهور از مزارش آسمان
    کس نداند راز او را در جهان!
  • در کمر تيغ دورو قرآن بدست
    تن بدن هوش و حواس الله مست!
  • عمرها در زير اين زرين قباب
    بر مزارش بود شمشير و کتاب
  • تا مسلمان کرد با خود آنچه کرد
    گردش دوران بساطش در نورد
  • حرف رومي در دلم سوزي فکند
    آه پنجاب آن زمين ارجمند
  • تا در آن گلشن صدائي دردمند
    از کنار حوض کوثر شد بلند
  • «جمع کردم مشت خاشاکي که سوزم خويش را
    گل گمان دارد که بندم آشيان در گلستان »
  • نغمه ئي مي خواند آن مست مدام
    در حضور سيد والا مقام
  • زشت و ناخوش را چنان آراستن
    در عمل از ما نکوئي خواستن