167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • عمري است رفته ايم ازين خاکدان برون
    بي درد را خيال که در خانه ايم ما
  • در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست
    سرگشته تر ز سبحه صد دانه ايم ما
  • مهربتان در آب و گل ما سرشته اند
    صائب خمير مايه بتخانه ايم ما
  • حيرت مباد پرده بينايي کسي!
    در وصل، انتظار خبر مي بريم ما
  • با مشربي ز ملک سليمان وسيع تر
    در چشم تنگ مور بسر مي بريم ما
  • عمر دوباره در گره روزگار نيست
    جان را به زلف يار فدا مي کنيم ما
  • افتد غزال دولت اگر در کمند ما
    از همت بلند رها مي کنيم ما
  • مهمان مرگ بر در دل حلقه مي زند
    تا فکر آشيان و سرا مي کنيم ما
  • سالي دو عيد مردم هشيار مي کنند
    در هر پياله عيد دگر مي کنيم ما
  • در پاکي گهر ز صدف دست برده ايم
    آبي که مي خوريم گهر مي کنيم ما
  • صبح وجود ما نفس واپسين ماست
    در زير تيغ خنده تر مي کنيم ما
  • دامن به خارزار تعلق فشانده ايم
    در زير بال خويش به سر مي کنيم ما
  • شيريني فسانه ما نيست گفتني
    در شير ماهتاب شکر مي کنيم ما
  • چون آفتاب شهره آفاق مي شود
    در هر ستاره اي که نظر مي کنيم ما
  • از گريه خاک دام چمن مي کنيم ما
    در غربتيم و سير وطن مي کنيم ما
  • تيغ فنا چو آب حيات ايستاده است
    در خشکسال جسم وطن مي کنيم ما
  • يک نافه است خال ز مشکين غزال او
    در کام شير، سير ختن مي کنيم ما
  • مشکل گشاست غنچه دلهاي عاشقان
    خون در دل نسيم چمن مي کنيم ما
  • نگشود لامکان ز دل تنگ ما گره
    در تنگناي چرخ چسان وا شويم ما؟
  • تا در ميان جمعيم آشفته خاطريم
    جمع آن زمان شويم که تنها شويم ما
  • در زهر اگر چه غوطه زديم از گزيدنش
    صائب نشد گزيده ز دنيا شويم ما
  • چون صبح در محبت خورشيد صادقيم
    اين تب برون نمي رود از استخوان ما
  • ما چشم خويش حلقه هر در نمي کنيم
    خاک مراد ماست همان آستان ما
  • پر گل بود ز مهر خموشي دهان ما
    در کام همچو غنچه نگردد زبان ما
  • در نوبهار خاطر ما برگريز نيست
    بلبل برون نمي رود از گلستان ما
  • ما از گهر به آبله دست قانعيم
    در پيش ابر باز نگردد دهان ما
  • از پيچ و تاب فکر درين بوته گداز
    شد مغز، نال در قلم استخوان ما
  • در فکر ما اگر نرسد کس، غريب نيست
    بيرون نمي رود خبر از کاروان ما
  • روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟
    چون شمع کشته است زبان در دهان ما
  • در چشم ما ز گريه شادي نشان مجوي
    اين چشمه متاع ندارد دکان ما
  • گردش ز بس که فاخته پر در پر همند
    خاکستري است جامه سرو روان ما
  • از خارزار نيشتر انديشه کي کند؟
    در شاهراه تيغ دويده است خون ما
  • چون روز در قلمرو مژگان برآورد؟
    از تيغ او اميد بريده است خون ما
  • از بس سترد گرد ملال از جبين ما
    در زير خاک ماند چو دام آستين ما
  • نخجير ما ز سايه خود طبل مي خورد
    صياد کرده است عبث در کمين ما
  • آفت به گرد خرمن ما هاله بسته است
    با برق در تلاش بود خوشه چين ما
  • ما در رکاب جذبه توفيق مي رويم
    رطل گران چگونه شود سنگ راه ما؟
  • چون بحر در کشاکش موج است مضطرب
    روي زمين ز ريگ روان گناه ما
  • صائب که را گمان که سيه مست غفلتي
    در شاهراه توبه شود خضر راه ما؟
  • بالين ز سر گراني ما نيست در عذاب
    از دست خود بود چو سبو متکاي ما
  • چاه حسود در ره ما چشم حسرت است
    تا گشته است راستي ما عصاي ما
  • در عين خاکساري اگر تنديي کنيم
    با چشم سازگار بود توتياي ما
  • صد پيرهن ز گرد کسادي گرانترست
    در چشم اين سياه دلان توتياي ما
  • جنگ گريز مي کند از کاه، کهربا
    در عهد بي نيازي طبع رساي ما
  • هر چند عاجزيم، در آزار ما مکوش
    آتش شکسته دل شود از بورياي ما
  • در آفتاب عشق که شد موم سنگها
    خام است همچنان ثمر آرزوي ما
  • موي سفيد هيچ کم از جوي شير نيست
    در کام آرزوي دل طفل خوي ما
  • زان لب همين نظاره خشکي است رزق من
    باشد بخيل تا به در خانه آشنا
  • از نقطه هاي خال تو در هر نظاره اي
    بيرون نوشته حرف شناسان کتاب ها
  • افکنده اند در جگر سنگ رخنه ها
    از موج تازيانه حکم تو آبها