نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
ما گل به جاي صيد به فتراک بسته ايم
بلبل نفس گسسته رود
در
رکاب ما
در
کام شعله، دم به شمار اوفتاده است
پر مي زند هنوز ز خامي کباب ما
پاک است همچو صبح به عالم حساب ما
در
خون شبنمي نرود آفتاب ما
آماده است از دل پر خون شراب ما
در
آتش است از جگر خود کباب ما
در
پرده چشم شوخ همان جلوه مي کند
موج خطر چه کار کند با حباب ما؟
خامي شفيع اگر نشود کار مشکل است
خونها که کرد
در
دل آتش کباب ما
صائب هزار حيف که چون
در
شاهوار
لب تر نکرد سوخته جاني ز آب ما
از سعي، راه عشق به پايان نمي رسد
در
ترک کوشش است طريق نجات ما
در
دل هزار عقده ز افلاک داشتيم
حل شد به يک پياله مي مشکلات ما
افتاده است چاشني عشق ما بلند
در
شيشه سپهر نگنجد نبات ما
ديديم تا يگانگي ذات با صفات
شد محو
در
تصور ذاتش صفات ما
در
داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
در
پله نشيب به قارون برابرست
ميزان ز بس گراني اعمال زشت ما
با آب شور کعبه نگرديم هم نمک
تا يک دم آب تلخ بود
در
کنشت ما
افتادگي
در
آب و گل ما سرشته اند
باشد چو نقش پاي زمين گير گرد ما
صائب به حيرتم، که گرفته است چون قرار
در
کوچه بند زلف، دل هرزه گرد ما؟
در
خاک شوره نشو و نما نيست تخم را
غم مي کند حذر دل دردمند ما
يک گام بر مراد دل خود نرفته ايم
در
دست گمرهي است عنان سمند ما
از زهر چشم سنگدلان امن نيستيم
چون پسته
در
لباس بود نوشخند ما
صائب غنيمت است که
در
سنگلاخ دهر
خنديد بخت سبز به روي کبود ما
در
قلزمي که آب گهر را قرار نيست
ساکن شود چگونه دل بي قرار ما؟
شق مي کند ز شوق، گريبان سنگ را
در
جستجوي سوخته جانان شرار ما
چندين هزار خانه زين مي شود تهي
چون پاي
در
رکاب نهد شهسوار ما
از اعتبار اگر دگران معتبر شوند
در
ترک اعتياد بود اعتبار ما
افغان که نيست سوخته اي
در
بساط خاک
کز قيد سنگ خاره برآرد شراب ما
شد توتيا و آب ز چشمي روان نکرد
در
سنگلاخ دهر دل شيشه بار ما
کثرت حجاب ديده حق بين ما شده است
در
گرد لشکرست نهان شهسوار ما
در
تنگناي کوزه چه لازم بسر بريم؟
دريا به خاک مي تپد از انتظار ما
در
ملک بي زوال رضا انقلاب نيست
صائب يکي است فصل خزان و بهار ما
در
هيچ ذره اي به حقارت نديده ايم
هر ناقصي تمام عيارست پيش ما
پوشيده است
در
گره بستگي، گشاد
لب بستن از سؤال، سؤال است پيش ما
در
پرده غبار خط (آن) لعل آبدار
صد پرده به ز آب زلال است پيش ما
در
جستجو چو موج سرابيم بي قرار
آسودگي خيال محال است پيش ما
چون خون مرده
در
گل سرخش نشاط نيست
گويا که ريخت ماتميي رنگ باغ ما
انجام خود
در
آينه شيشه ديده است
پيوند تاک مي برد انگور باغ ما
در
سير و دور مي گذرد ماه و سال ما
چون گردباد ريشه ندارد نهال ما
در
حفظ آبرو ز حبابيم تشنه تر
از آب خضر خشک برآيد سفال ما
سر جوش عمر را گذرانديم
در
گناه
شد صرف شوره زار سراسر زلال ما
از قرب مردمان ز حق افتاده ايم دور
در
انقطاع خلق بود اتصال ما
صائب هزار حيف که
در
مزرع جهان
شد صرف شوره زار معاصي، زلال ما
مانند چوب بيد، شود
در
نبات گم
چوب قفس ز طوطي شيرين کلام ما
چون آفتاب از نفس گرم عمرهاست
صائب دويده است
در
آفاق نام ما
خواهيم غوطه
در
دل خاک سياه زد
اين کوه آهنين که به پا بسته ايم ما
در
گلشن بهشت برين وا نمي کنيم
چشمي کز انتظار لقا بسته ايم ما
حسن مجاز را به حقيقت گزيده ايم
در
کعبه دل به قبله نما داده ايم ما
خون
در
دل هوا و هوس کرده ايم ما
منع سگان هرزه مرس کرده ايم ما
جا داده ايم
در
دل خود مور حرص را
سيمرغ را شکار مگس کرده ايم ما
دزديده ايم
در
دل صد چاک آه را
مرغ بهشت را به قفس کرده ايم ما
دوران عمر ما نبود پاي
در
رکاب
دايم چو نام اهل کرم زنده ايم ما
در
چشم ناقصان جهان گر چه نارسيم
چون باده، جوش سينه ميخانه ايم ما
صفحه قبل
1
...
1399
1400
1401
1402
1403
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن