167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

جاويد نامه اقبال لاهوري

  • ساکنانش در سخن شيرين چو نوش
    خوب روي و نرم خوي و ساده پوش
  • کس ز دينار و درم آگاه نيست
    اين بتان را در حرمها راه نيست
  • ني قلم در مرغدين گيرد فروغ
    از فن تحرير و تشهيز دروغ
  • واي آن ديني که خواب آرد ترا
    باز در خواب گران دارد ترا
  • در گذشتيم از هزاران کوي و کاخ
    بر کنار شهر ميدان فراخ
  • اندر آن ميدان هجوم مرد و زن
    در ميان يک زن قدش چون نارون
  • نزد اين آخر زمان تقدير زيست
    در زبان ارضيان گويم که چيست
  • در دو گيسو شانه گردانيم ما
    مرد را نخچير خود دانيم ما
  • آنچه از نيسان فرو ريزد مگير
    اي صدف در زير دريا تشنه مير
  • در تلاش جلوه هاي پي به پي
    طي کنم افلاک و مي نالم چو ني
  • نيم شب از تاب ماهان نيم روز
    ني برودت در هواي او نه سوز
  • در برشان حله هاي لاله گون
    چهره ها رخشنده از سوز درون
  • در تب و تابي ز هنگام الست
    از شراب نغمه هاي خويش مست
  • غالب و حلاج و خاتون عجم
    شورها افکنده در جان حرم
  • ز خاک خويش طلب آتشي که پيدا نيست
    تجلي دگري در خور تقاضا نيست
  • بجنگ باج ستانان شاخساري را
    تهي سبد ز در گلستان بگردانيم
  • از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده ام
    خانه بخانه در بدر کوچه به کوچه کوبکو
  • چند در افکار خود باشي اسير
    اين قيامت را برون ريز از ضمير
  • عشق آزاد و غيور و ناصبور
    در تماشاي وجود آمد جسور
  • «بود گبري در زمان بايزيد
    گفت او را يک مسلمان سعيد
  • هر زمان هر دل درين دير کهن
    از خودي در پرده مي گويد سخن
  • هر که از نارش نصيب خود نبرد
    در جهان از خويشتن بيگانه مرد
  • در ضمير عصر خود پوشيده است
    اندرين خلوت چسان گنجيده است
  • نيک بنگر اندرين بود و نبود
    پي به پي آيد جهانها در وجود
  • آدمي يا جوهري اندر وجود
    آنکه آيد گاه گاهي در وجود