167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جاويد نامه اقبال لاهوري

  • در پس او قلزم الماس گون
    آشکارا تر درونش از برون
  • ني بموج و ني بسيل او را خلل
    در مزاج او سکون لم يزل
  • هر دو فرعون اين صغير و آن کبير
    هر دو در آغوش دريا تشنه مير
  • پيکري کو در عجايب خانه ايست
    بر لب خاموش او افسانه ايست
  • در صدف از سوز او گوهر گداخت
    سنگ اندر سينه ي کشنر گداخت
  • آسمان خاک ترا گوري نداد
    مرقدي جز در يم شوري نداد
  • زندگاني تا کجا بي ذوق سير
    تا کجا تقدير تو در دست غير
  • بر مقام خود نيائي تا بکي
    استخوانم در يمي نالد چو ني
  • جانم از درد جدائي در نفير
    آن رهي کو سبزه کم دارد بگير
  • ناقه مست سبزه و من مست دوست
    او بدست تست و من در دست دوست
  • آن دو آهو در قفاي يک دگر
    از فراز تل فرود آيد نگر
  • تن ز رسم و راه جان بيگانه ايست
    در زمان و از زمان بيگانه ايست
  • مرغزاري با رصد گاه بلند
    دور بين او ثريا در کمند
  • گاه جستم وسعت او را کران
    گاه ديدم در فضاي آسمان
  • ساکنانش چون فرنگان ذوفنون
    در علوم جان و تن از ما فزون
  • بر زمان و بر مکان قاهر ترند
    زانکه در علم فضا ماهرترند
  • خاکيان را دل بند آب و گل
    اندرين عالم بدن در بند دل
  • چون دلي در آب و گل منزل کند
    هر چه مي خواهد بآب و گل کند
  • در جهان ما دوتا آمد وجود
    جان و تن، آن بي نمود آن با نمود
  • تن بخويش اندر کشيدن مردن است
    از جهان در خود رميدن مردن است
  • پيرمردي ريش او مانند برف
    سالها در علم و حکمت کرده صرف
  • آدمي را ديد و چون گل بر شگفت
    در زبان طوسي و خيام گفت
  • بوده ام من هم بايران و فرنگ
    گشته ام در ملک نيل و رود گنگ
  • در تلاش جلوه هاي نو بنو
    يک زمان ما را رفيق راه شو
  • ني خدائي در نظام او دخيل
    ني کتاب و ني رسول و جبرئيل